ترانهی پاپ
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید
همزمان که مست هستید
از خیال دست یابیدن به دشمن
همزمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ میبندید بر کمرهاتان کمربند
بر چه هنگامی بگویم
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامهتان بر تن
یک نفر در آب میخواند شما را
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هرزمان
بیتابیاش افزون میکند زین آبها بیرون
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید
همزمان که مست هستید
از خیال دست یابیدن به دشمن
همزمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ میبندید بر کمرهاتان کمربند
بر چه هنگامی بگویم
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامهتان بر تن
یک نفر در آب میخواند شما را
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هرزمان
بیتابیاش افزون میکند زین آبها بیرون
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه