ترانه ی پاپ
اگر که شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینمت که غریبانه اشک می ریزی
هنوز غصه ی خود را به خنده پنهان کن
بخند گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا تو کجا تک درخت من باید
که برگ ریخته با شاخه ها بیاویزی
درخت فصل خزان هم درخت می ماند
تو پیش فصل بهاری ، که گفته پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
اگر که شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینمت که غریبانه اشک می ریزی
هنوز غصه ی خود را به خنده پنهان کن
بخند گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا تو کجا تک درخت من باید
که برگ ریخته با شاخه ها بیاویزی
درخت فصل خزان هم درخت می ماند
تو پیش فصل بهاری ، که گفته پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
کاربر مهمان