تصنیف
چو دیوانه به تنهایی ، گریم و خندم
به این حال تماشایی ، گریم و خندم
چو شمع شب فروزم که به انتظار روزم
ندیده صبح روشن ، تن خسته را بسوزم
یارب امشب هم زبان من کو
تنها ماندم مهربان من کو
همنوای دلم کو ، تا ترانه بخواند
تا حکایت دل را عاشقانه بخواند
چو دیوانه به تنهایی گریم و خندم
به این حال تماشایی گریم و خندم
چو شمع شبفروزم که به انتظار روزم
ندیده صبح روشن ، دم خسته را بسوزم
یارب امشب همزبان من کو
تنها ماندم مهربان من کو
نکنم فغان که مرغ حق ناله چو من سر نکند
نشود غمی ز دست من شکوه به داور نکند
او که فغان کند ، تا من خموشم
باز به که در نهان ، چون می بجوشم
خواهم خواهم حدیث عاشقی نهان کنم
در خاموشی ، ز دیده سیل غم روان کنم
چو دیوانه به تنهایی ، گریم و خندم
به این حال تماشایی ، گریم و خندم
چو شمع شب فروزم که به انتظار روزم
ندیده صبح روشن ، تن خسته را بسوزم
یارب امشب هم زبان من کو
تنها ماندم مهربان من کو
همنوای دلم کو ، تا ترانه بخواند
تا حکایت دل را عاشقانه بخواند
چو دیوانه به تنهایی گریم و خندم
به این حال تماشایی گریم و خندم
چو شمع شبفروزم که به انتظار روزم
ندیده صبح روشن ، دم خسته را بسوزم
یارب امشب همزبان من کو
تنها ماندم مهربان من کو
نکنم فغان که مرغ حق ناله چو من سر نکند
نشود غمی ز دست من شکوه به داور نکند
او که فغان کند ، تا من خموشم
باز به که در نهان ، چون می بجوشم
خواهم خواهم حدیث عاشقی نهان کنم
در خاموشی ، ز دیده سیل غم روان کنم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:43
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه