برنامه ای با اجرای ارکستر سازها ملی به سرپرستی فرامرز پایور با نوازندگی: سنتور: فرامرز پایور، تار: هوشنگ ظریف، ویولون: رحمت الله بدیعی، ویولا: حسین فرهاد پور، تنبک: محمد اسماعیلی، نی: حسن ناهید و صدای نادر گلچین.مقدمه و تصنیف ساخته نی داوود
در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای
سوختم زین آشنایان، ای خوشا بیگانه ای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هر یکی سوزد به نوعی در غم جانانه ای
گر اسیر خط و خالی شد دلم، عیبم مکن
مرغ جایی می رود کانجاست آب و دانه ای
تا نفرمایی که بی پروا نه ای در راه عشق
شمع وش پیش تو سوزم گر دهی پروانه ای
پادشه را غرفه آبادان و دل خرم چه باک
گر گدایی جان دهد در گوشه ویرانه ای
کی غم بنیاد ویران دارد آن کش خانه نیست
رو خبر گیر این معانی را ز صاحب خانه ای
عاقلانش باز زنجیری دگر بر پا نهند
روزی ار زنجیر از هم بگسلد دیوانه ای
این جنون تنها نه مجنون را مسلم شد "بهار"
باش کز ما هم فتد اندر جهان افسانه ای
ملک الشعرا بهار
مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرربار این قفس را بَرشِکَنُ و زیر و زِبَر کن
بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ، نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
وَز نفسی عرصهٔ این خاک توده را پرشرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است، ابر چشمم، ژالهبار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نِگَهای تازه گل از این، بیشتر کن
مرغ بیدل شرح هجران مختصر، مختصر کن
ملک الشعرا بهار
در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای
سوختم زین آشنایان، ای خوشا بیگانه ای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هر یکی سوزد به نوعی در غم جانانه ای
گر اسیر خط و خالی شد دلم، عیبم مکن
مرغ جایی می رود کانجاست آب و دانه ای
تا نفرمایی که بی پروا نه ای در راه عشق
شمع وش پیش تو سوزم گر دهی پروانه ای
پادشه را غرفه آبادان و دل خرم چه باک
گر گدایی جان دهد در گوشه ویرانه ای
کی غم بنیاد ویران دارد آن کش خانه نیست
رو خبر گیر این معانی را ز صاحب خانه ای
عاقلانش باز زنجیری دگر بر پا نهند
روزی ار زنجیر از هم بگسلد دیوانه ای
این جنون تنها نه مجنون را مسلم شد "بهار"
باش کز ما هم فتد اندر جهان افسانه ای
ملک الشعرا بهار
مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرربار این قفس را بَرشِکَنُ و زیر و زِبَر کن
بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ، نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
وَز نفسی عرصهٔ این خاک توده را پرشرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است، ابر چشمم، ژالهبار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نِگَهای تازه گل از این، بیشتر کن
مرغ بیدل شرح هجران مختصر، مختصر کن
ملک الشعرا بهار
کاربر مهمان