تصنیف افشاری ساخته مهیار فیروزبخت، 1381
ای عاقلان من عاشقی دیوانهام
با درد و محنت آشنا با عافیت بیگانهام
اسرار عشق آموختم
شمع وفا افروختم
وانگه سراپا سوختم
پروانه ام پروانه ام
چون موج سرگردان منم چون بهره هر طوفان منم
چون عشق بی پایان منم
در عاشقی افسانه ام
آن حسن جان افروز بین
وین عشق هستی سوز بین
این جان درد اندوز بین
مست از رخ جانانه ام
عاری ز آز و کینه ام
صافی بود آئینه ام
طور تجلی سینه ام
گنجم که در ویرانه ام
ای عاقلان من عاشقی دیوانهام
با درد و محنت آشنا با عافیت بیگانهام
اسرار عشق آموختم
شمع وفا افروختم
وانگه سراپا سوختم
پروانه ام پروانه ام
چون موج سرگردان منم چون بهره هر طوفان منم
چون عشق بی پایان منم
در عاشقی افسانه ام
آن حسن جان افروز بین
وین عشق هستی سوز بین
این جان درد اندوز بین
مست از رخ جانانه ام
عاری ز آز و کینه ام
صافی بود آئینه ام
طور تجلی سینه ام
گنجم که در ویرانه ام
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه