ترانه با صدای محمدرضا باقری
در خلوت شبهای تار هستم هنوز خسته و بیدار
از غربت اتاق و دیوار تو بگو مادر
چه کنم آخر
شکسته بال و پر دل غمی نشسته در دل
جدایی شد باور دل سخته این باور آه
کجایی مادر
بیا که از عطر نفسها لالایی و نغمه لبها
آرامش سکوت چشمات پر بشم مادر آه
تازه شم مادر
نوازشت مرهم دردم آغوش تو گستر رویا
صدای تو گرمی صدا
می نوشین ساغر تویی تو مادر
بیخبر از بی وفایی های دنیا
با آغوش پر مهر تو خو گرفتم
حالا که در احاطهی مرگبار بی وفایی هایم گرفتار
تنها پناهگاهم باز آغوش گرم توست
نمی شود عاشقت باشم چون تو خود عشقی مادر
در خلوت شبهای تار هستم هنوز خسته و بیدار
از غربت اتاق و دیوار تو بگو مادر
چه کنم آخر
شکسته بال و پر دل غمی نشسته در دل
جدایی شد باور دل سخته این باور آه
کجایی مادر
بیا که از عطر نفسها لالایی و نغمه لبها
آرامش سکوت چشمات پر بشم مادر آه
تازه شم مادر
نوازشت مرهم دردم آغوش تو گستر رویا
صدای تو گرمی صدا
می نوشین ساغر تویی تو مادر
بیخبر از بی وفایی های دنیا
با آغوش پر مهر تو خو گرفتم
حالا که در احاطهی مرگبار بی وفایی هایم گرفتار
تنها پناهگاهم باز آغوش گرم توست
نمی شود عاشقت باشم چون تو خود عشقی مادر
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه