ترانه عاطفی ساخته محمدرضا چراغعلی
نه کسی که بگذرد از شب غصه ی بلندم
نه چراغی از ستاره که به سقف شب ببندم
خسته ام چنانکه از خود همچو سایه میگریزم
چه شود که همچو اشکی سر شانه ات بریزم
شب بی ستاره با من دل پاره پاره با من
چه کنم مگر ملالم چه کنم که بیقرارم
ز خیال شام زلفت شب من سیاه تر شد
همه شب ز اشک چشمم شانه ی ستاره تر شد
بی تو من غریب و خسته، خسته از نفس کشیدن
چون مسافری که عمری دل بریده از رسیدن
مانده یادگارم از تو قفس و پری شکسته
منم آن غم و دلی که ز غمت به خون نشسته
با غم تو زنده ماندم با صدای خسته خواندم
شب بی ستاره با من دل پاره پاره با من...
نه کسی که بگذرد از شب غصه ی بلندم
نه چراغی از ستاره که به سقف شب ببندم
خسته ام چنانکه از خود همچو سایه میگریزم
چه شود که همچو اشکی سر شانه ات بریزم
شب بی ستاره با من دل پاره پاره با من
چه کنم مگر ملالم چه کنم که بیقرارم
ز خیال شام زلفت شب من سیاه تر شد
همه شب ز اشک چشمم شانه ی ستاره تر شد
بی تو من غریب و خسته، خسته از نفس کشیدن
چون مسافری که عمری دل بریده از رسیدن
مانده یادگارم از تو قفس و پری شکسته
منم آن غم و دلی که ز غمت به خون نشسته
با غم تو زنده ماندم با صدای خسته خواندم
شب بی ستاره با من دل پاره پاره با من...
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:15
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه