موسیقی دستگاهی سه گاه و بیات زند
نوازندگان
شروین مهاجر(کمانچه و کمانچه آلتو)
آزاد میرزاپور و علی اصغر عربشاهی (تار)
پاشا هنجنی (نی)
پویا سرایی (سنتور و تمبک)
علی پژوهشگر(عود)
بهناز بهنام نیا (عود)
حامد افشاری (قیچک باس)
مصباح قمصری (بم کمان)
تکنوازی و جواب آواز
شهرام میرجلالی(تار)
حمیدرضا زبردست (نی)
نوازندگان
شروین مهاجر(کمانچه و کمانچه آلتو)
آزاد میرزاپور و علی اصغر عربشاهی (تار)
پاشا هنجنی (نی)
پویا سرایی (سنتور و تمبک)
علی پژوهشگر(عود)
بهناز بهنام نیا (عود)
حامد افشاری (قیچک باس)
مصباح قمصری (بم کمان)
تکنوازی و جواب آواز
شهرام میرجلالی(تار)
حمیدرضا زبردست (نی)
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:29دوش سوداي رخش گفتم ز سر بيرون كنم گفت كو زنجير تا تدبير اين مجنون كنم قامتش را سرو گفتم سر كشيد از من به خشم دوستان از راست مي رنجد نگارم چون كنم نكته ناسنجيده گفتم دلبرا معذور دار عشوه اي فرماي تا من طبع را موزون كنم من كه ره بردم به گنج حسن بيپايان دوست صد گداي همچو خود را بعد از اين قارون كنم زردرويي مي كشم زان طبع نازك بيگناه ساقيا جامي بده تا چهره را گلگون كنم (حافظ)
-
12:14آنكه بي باده كند جان مرا مست كجاست وآنكه بيرون كند از جان و دلم دست كجاست وآنكه سوگند خورم جز به سر او نخورم وآنكه سوگند من و توبه ام اشكست كجاست وآنكه جان ها به سحر نعره زنانند از او وآنكه ما را غمش از جاي ببرده ست كجاست جان جان ست وگر جاي ندارد چه عجب اين كه جا مي طلبد در تن ما هست كجاست عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد وآنكه او مست شد از چون و چرا رست كجاست (مولوي)
-
5:30بانگ زدم من كه دل مست كجا مي رود گفت شهنشه خموش جانب ما مي رود گفتم تو با مني دم ز درون مي زني پس دل من از برون خيره چرا مي رود گفت كه دل آن ماست رستم دستان ماست سوي خيال خطا بهر غزا مي رود فتنه برانگيخت دل خون شهان ريخت دل با همه آميخت دل گر چه جدا مي رود دل مثل روزن است خانه بدو روشن است تن به فنا مي رود دل به بقا مي رود بر اثر دل برو تا تو ببيني درون سبزه و گل مي دمد جوي وفا مي رود (مولوي)
-
6:54نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد بختم ار يار شود رختم از اين جا ببرد كو حريفي كش سرمست كه پيش كرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد باغبانا ز خزان بيخبرت مي بينم آه از آن روز كه بادت گل رعنا ببرد رهزن دهر نخفته ست مشو ايمن از او اگر امروز نبرده ست كه فردا ببرد جام مينايي مي، سد ره تنگدلي ست منه از دست كه سيل غمت از جا ببرد (حافظ)
-
13:11عمري ست تا من در طلب هر روز گامي مي زنم دست شفاعت هر زمان در نيك نامي مي زنم بي ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خود دامي به راهي مي نهم مرغي به دامي مي زنم اورنگ كو گلچهر كو نقش وفا و مهر كو حالي من اندر عاشقي داو تمامي مي زنم دانم سر آرد غصه را رنگين برآرد قصه را اين آه خون افشان كه من هر صبح و شامي مي زنم هر چند كان آرام دل دانم نبخشد كام دل نقش خيالي ميكشم فال دوامي مي زنم (حافظ)
-
4:27اي پرده ي در پرده بنگر كه چه ها كردي دل بردي و جان بردي اين جا چه رها كردي اي برده هوس ها را بشكسته قفس ها را مرغ دل ما خستي پس قصد هوا كردي آن شمع كه مي سوزد گويم ز چه مي گريد زيرا كه ز شيرينش در قهر جدا كردي هر برگ ز بيبرگي كف ها به دعا برداشت از بس كه كرم كردي حاجات روا كردي (مولوي)
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه