آلبومی با آهنگسازی ملیحه سعیدی و صدای عبدالحسین مختاباد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:09ز عشقت سوختم اي جان، كجايي؟ بماندم بي سر و سامان، كجايي؟ من اندر ره تهيدستم چه داري؟ ز خود برهانم اي جانان، كجايي؟ هزاران درد دل دارم من از تو ندانم درد را درمان، كجايي؟ ز بس كز عشق تو در خون بگشتم نه كفرم ماند و نه ايمان، كجايي؟ ز پيدايي خود پنهان بماندي چنين پيدا، چنين پنهان، كجايي؟ چو تو حيران خود را دست گيري ز پا افتاده?ام حيران، كجايي؟ اي جان ز جهان كجات جويم؟ جاني و چو جان كجات جويم؟ چون نام و نشانت ندانم بي نام و نشان كجات جويم؟ كجايي؟ چرا نهـاني؟ صلاي عشق جانان بي بلا نيست زماني بي بلا بودن روا نيست بلا كش تا لقاي دوست بيني كه مرد بي بلا مرد لقا نيست عطار
-
7:21در سفر عشق چنان گم شدم كز نظر هر دو جهان گم شدم نام و نشانم ز دو عالم مجوي كز ورق نام و نشان گم شدم هيچ كسم نيز نبيند دگر كز عقبات تن و جان گم شدم جامه دران، اشك افشان آمدم رقص كنان، نعره زنان گم شدم عطار
-
3:57دزديده چون جان مي روي اندر ميان جان من سرو خرامان مني اي رونق بستان من چون مي روي بي من مرو اي جان جان بي تن مرو وز چشم من بيرون مشو اي شعله تابان من از لطف تو چو جان شدم وز خويشتن پنهان شدم اي هست تو پنهان شده در هستي پنهان من مولوي
-
1:33
-
7:02اي يار ما دلدار ما اي عالم اسرار ما اي يوسف ديدار ما اي رونق بازار ما خوش مي روي در كوي ما، خوش مي خرامي سوي ما خوش مي جهي در جوي ما، اي جوي و اي جوياي ما ما كاهلانيم و تويي صد حج و صد پيكار ما ما خفتگانيم و تويي صـد دولـت بـيـدار ما ما خستگانيم و تويي صـد مـرهـم بيمار ما ما بـس خرابيم و تويي هم از كرم معمار ما اي سرخوشان، اي سرخوشان، آمـد طرب دامن كشان بـگـرفـتـه مـا زنـجـيـر او، بـگـرفـتـه او دامـان ما گـشـته خـيـالـش همنشين با عـاشـقـان آتـشـيـن غـايـب مـبـادا صورتـت يكـدم ز پـيـش چـشـم ما مولوي
-
6:45سايه يك ذره چسان گم شود در بر خورشيد چنان گم شدم بار امانت چو گران بود و صعب من سبك از بار گران گم شدم بحر شغبناك چو گشت آشكار بر صفت قطره نهان گم شدم شد همگي هستي عطار هيچ تا ز ميان همگان گم شدم عطار
-
3:00
-
4:56
-
5:01اي عشق بي نشان، ز تو من بي نشان شدم خون دلم بخوردي و در خورد جان شدم ديگر كه راندم؟ كه من از خود برآمدم ديگر كه بيندم؟ كه من از خود نهان شدم مرده چگونه بر سر دريا فتد ز قعر؟ من در ميان آتش عشقش چنان شدم عطار
-
2:09اي جانِ جانِ جانم، تو جانِ جانِ جاني بيرون ز جان و تن چيست: آني و بيش از آني اي در ميان جانم، وز جان من نهاني باري نهان چرايي چون در ميان جاني بس كز همه جهانت جستم به قدر طاقت اكنون نگاه كردم تو خود همه جهاني هرگز دلم نيارد ياد از جهان و از جان زيرا كه تو دلم را هم جان و هم جهاني عطار
-
5:47هر شبي وقت سحر در كوي جانان مي روم چون ز خود نامحرم، از خويش پنهان مي روم چون حجابي مشكل آمد عقل و جان در كوي او لاجرم در كوي او بي عقل و بي جان مي روم تا بديدم زلف چون چوگان او بر روي ماه در خم چوگان او چون گوي گردان مي روم ماهرويا در من مسكين نگر كز عشق تو با دلي پر خون به زير خاك حيران مي روم هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر ريز او من بدان آموختم وقت سحر زآن مي روم چون بياباني نهي هر ساعتي در پيش من زان چنين شوريده دل سر در بيابان مي روم عطار
-
3:40اي جانِ جانِ جانم، تو جانِ جانِ جاني بيرون ز جان و تن چيست: آني و بيش از آني اي در ميان جانم، وز جان من نهاني باري نهان چرايي چون در ميان جاني بس كز همه جهانت جستم به قدر طاقت اكنون نگاه كردم تو خود همه جهاني هرگز دلم نيارد ياد از جهان و از جان زيرا كه تو دلم را هم جان و هم جهاني اگر مستم من از عشق تو مستم ز جام چشم جادوي تو مستم در اين گيتي بسي از مي بود مست من از خاك سر كوي تو مستم عطار
کاربر مهمان
کاربر مهمان