تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی و بی کلام همین تصنیف
هرکه سودای تو دارد چه غم از هرکه جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که نباشد غم جانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
گفتم از ورطه ی عشقت به صبوری به درآیم
باز می بینم و دریا نه پدید است کرانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش
نرسد ناله ی سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردی ست فغانش
هرکه سودای تو دارد چه غم از هرکه جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که نباشد غم جانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
گفتم از ورطه ی عشقت به صبوری به درآیم
باز می بینم و دریا نه پدید است کرانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش
نرسد ناله ی سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردی ست فغانش
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:21
-
4:17بي كلام تصنيف
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه