تصنیف همایون
شب همه شب میشنوم قصه ها در فراقت
رفتم و دیگر نبود بی تو یک لحظه طاقت
خسته ز هجر هر شبی خیره شوم به درگهت
تا خبری رساندم ماه ز روی چون مهت
نازنین ای نگارم
رو فکنم بر آسمان از بن جان کشم فغان
روی تو کی شود عیان ای تو همه جان جهان
خسته از روزگارم
دلبر نازنین من نغمه ی خوش طنین من
عشق تو کفر و دین من مهر تو بر جبین من
آب حیات روی تو قبله ی دل به سوی تو
واله ی خلق و خوی تو پون برود ز کوی تو
همراز من همساز من
ای شور و مستی من ای همه ی هستی من
در عشق تو سر می بازم
در هجر تو میگدازم
شب همه شب میشنوم قصه ها در فراقت
رفتم و دیگر نبود بی تو یک لحظه طاقت
خسته ز هجر هر شبی خیره شوم به درگهت
تا خبری رساندم ماه ز روی چون مهت
نازنین ای نگارم
رو فکنم بر آسمان از بن جان کشم فغان
روی تو کی شود عیان ای تو همه جان جهان
خسته از روزگارم
دلبر نازنین من نغمه ی خوش طنین من
عشق تو کفر و دین من مهر تو بر جبین من
آب حیات روی تو قبله ی دل به سوی تو
واله ی خلق و خوی تو پون برود ز کوی تو
همراز من همساز من
ای شور و مستی من ای همه ی هستی من
در عشق تو سر می بازم
در هجر تو میگدازم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه