اثری با آهنگسازی مجید درخشانی و سرپرستی پشنگ کامکار با اجرای گروه شیدا
نوازندگان:
سنتور: پشنگ کامکار
نی: عبدالنقی افشارنیا
دف: بیژن کامکار
تنبک: ارژنگ کامکار
عود: ارسلان کامکار
تار، سه تار و بمتار: مجید درخشانی
کمانچه: درویش رضا منظمی
نوازندگان:
سنتور: پشنگ کامکار
نی: عبدالنقی افشارنیا
دف: بیژن کامکار
تنبک: ارژنگ کامکار
عود: ارسلان کامکار
تار، سه تار و بمتار: مجید درخشانی
کمانچه: درویش رضا منظمی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
۶:۰۵دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد به زير آن درختي رو كه او گلهاي تر دارد نه هر كلكي شكر دارد نه هر زيري زبر دارد نه هر چشمي نظر دارد نه هر بحري گهر دارد بنال اي بلبل دستان ازيرا ناله مستان ميان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد چراغست اين دل بيدار به زير دامنش ميدار از اين باد و هوا بگذر هوايش شور و شر دارد چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را ماني كه ميوه نو دهد دايم درون دل سفر دارد مولوي
-
۱۲:۲۸رواق منظر چشم من آشيانه توست كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست به تن مقصرم از دولت ملازمتت ولي خلاصه جان خاك آستانه توست علاج ضعف دل ما به لب حوالت كن كه اين مفرح ياقوت در خزانه توست حافظ
-
۵:۱۵دلت به وصل گل اي بلبل صبا خوش باد كه در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار كه توسني چو فلك رام تازيانه توست سرود مجلست اكنون فلك به رقص آرد كه شعر حافظ شيرين سخن ترانه توست حافظ
-
۵:۳۳دزديده چون جان مي روي اندر ميان جان من سرو خرامان مني اي رونق بستان من چون مي روي بيمن مرو اي جان جان بيتن مرو وز چشم من بيرون مشو اي شعله تابان من هفت آسمان را بردرم وز هفت دريا بگذرم چون دلبرانه بنگري در جان سرگردان من گل جامه در از دست تو اي چشم نرگس مست تو اي شاخها آبست تو اي باغ بيپايان من يك لحظه داغم مي كشي يك دم به باغم مي كشي پيش چراغم مي كشي تا وا شود چشمان من از لطف تو چو جان شدم وز خويشتن پنهان شدم اي هست تو پنهان شده در هستي پنهان من مولوي
-
۵:۲۱سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي دل ز تنهايي به جان آمد خدا را همدمي چشم آسايش كه دارد از سپهر تيزرو ساقيا جامي به من ده تا بياسايم دمي هل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست رهروي بايد جهان سوزي نه خامي بيغمي در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي آدمي در عالم خاكي نميآيد به دست عالمي ديگر ببايد ساخت و از نو آدمي حافظ
-
۳:۲۵دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند نياز نيم شبي دفع صد بلا بكند حافظ
-
۶:۵۲دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند نياز نيم شبي دفع صد بلا بكند طبيب عشق مسيحادم است و مشفق ليك چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند بسوخت حافظ و بويي به زلف يار نبرد مگر دلالت اين دولتش صبا بكند حافظ
-
۱۳:۴۰جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد هر كس كه اين ندارد حقا كه آن ندارد هر شبنمي در اين ره صد بحر آتشين است دردا كه اين معما شرح و بيان ندارد سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن اي ساروان فروكش كاين ره كران ندارد حافظ كراني ندارد بيابان ما قراري ندارد دل و جان ما جهان در جهان نقش و صورت گرفت كدامست از اين نقشها آن ما چه گويم چه دانم كه اين داستان فزونست از حد و امكان ما چو در ره ببيني بريده سري كه غلطان رود سوي ميدان ما چگونه زنم دم كه هر دم به دم پريشانترست اين پريشان ما مولوي
-
۱۳:۴۰جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد هر كس كه اين ندارد حقا كه آن ندارد هر شبنمي در اين ره صد بحر آتشين است دردا كه اين معما شرح و بيان ندارد سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن اي ساروان فروكش كاين ره كران ندارد حافظ كراني ندارد بيابان ما قراري ندارد دل و جان ما جهان در جهان نقش و صورت گرفت كدامست از اين نقشها آن ما چه گويم چه دانم كه اين داستان فزونست از حد و امكان ما چو در ره ببيني بريده سري كه غلطان رود سوي ميدان ما چگونه زنم دم كه هر دم به دم پريشانترست اين پريشان ما مولوي
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه