بازخوانی تصنیف قدیمی
دلفریب من دلربای من مهربان من بودی
شب همه شب
گذشتهها رفت و دگر نمیآید
کو آن یاری ها مهر و دلداری ها
که جانم بیاساید
گذشته ها رفت و دگر نمیآید
زین پس زاری ها، شبها بیداری ها
غمی بر دل افزاید
مستی و بی خبری به کجا به کجا شد
بی خبر از تو کنون دل خسته چرا شد
زان همه بگذشته ی ما
خاطره ایی مانده به جا
صحبت و مستی کو لذت هستی کو
کجا شد قرارم دریغا بهارم کو
جز تو که چون جانی شمع شبستانی
نگاری که دل را به دستش سپارم
شراب آرزوها امشب به ساغرم کو
نگاه گرم و گویا امشب برابرم کو
دگر چه می خواهم من
چو کشیده ای از بر من دامن
دلفریب من دلربای من مهربان من بودی
شب همه شب
گذشتهها رفت و دگر نمیآید
کو آن یاری ها مهر و دلداری ها
که جانم بیاساید
گذشته ها رفت و دگر نمیآید
زین پس زاری ها، شبها بیداری ها
غمی بر دل افزاید
مستی و بی خبری به کجا به کجا شد
بی خبر از تو کنون دل خسته چرا شد
زان همه بگذشته ی ما
خاطره ایی مانده به جا
صحبت و مستی کو لذت هستی کو
کجا شد قرارم دریغا بهارم کو
جز تو که چون جانی شمع شبستانی
نگاری که دل را به دستش سپارم
شراب آرزوها امشب به ساغرم کو
نگاه گرم و گویا امشب برابرم کو
دگر چه می خواهم من
چو کشیده ای از بر من دامن
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه