ترانه پاپ قدیمی با صدای زنده یاد مازیار
سر انگشتای دستم پینه بسته
واسم مونده همین دستای خسته
چه شب ها که نشستم تا سپیده
با چوب از بدنت پیکره ساختم
منی که به حریم تو حرامم
زدم تکیه به اندیشه ی سرکش
تا پیچ و خم جسمت و شناختم
فرستادم من اون پیکر چوبی
برای تو که می گفتم چه خوبی
اونو از پنجره انداختی بیرون
تمام هستی ام رو کردی ویرون
تو رو برداشتم با دست خسته
با روحی عاصی و در هم شکسته
تو رو با دل خون، به مرز نابودی رسوندم
تو رو گریه کنون میون آتیشا نشوندم
نشستم تا ببینم سوختنت رو
ببینم بیقراری تنت رو
سر انگشتای دستم پینه بسته
واسم مونده همین دستای خسته
چه شب ها که نشستم تا سپیده
با چوب از بدنت پیکره ساختم
سر انگشتای دستم پینه بسته
واسم مونده همین دستای خسته
چه شب ها که نشستم تا سپیده
با چوب از بدنت پیکره ساختم
منی که به حریم تو حرامم
زدم تکیه به اندیشه ی سرکش
تا پیچ و خم جسمت و شناختم
فرستادم من اون پیکر چوبی
برای تو که می گفتم چه خوبی
اونو از پنجره انداختی بیرون
تمام هستی ام رو کردی ویرون
تو رو برداشتم با دست خسته
با روحی عاصی و در هم شکسته
تو رو با دل خون، به مرز نابودی رسوندم
تو رو گریه کنون میون آتیشا نشوندم
نشستم تا ببینم سوختنت رو
ببینم بیقراری تنت رو
سر انگشتای دستم پینه بسته
واسم مونده همین دستای خسته
چه شب ها که نشستم تا سپیده
با چوب از بدنت پیکره ساختم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:05
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه