بازخوانی چند تصنیف قدیمی ساخته عمادالدین رام با صدای عبدالحسین مختاباد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:58نسيم خاك كوي تو بوي بهار مي دهد شكوفه زاد از روي تو بوي بوي بهار مي دهد چو دسته هاي سنبله كنار هم فتادهاي به روي شانه موي تو بوي بهار مي دهد چو برگ ياس نو رسي كه ديده چشم من بسي سپيدي گلوي تو بوي بهار ميدهد تو اي كبوتر حرم ترانه هاي صبحدم بخوان كه هاي و هوي تو بوي بهار مي دهد براي من كه جز خزان نديده ام در اين جهان بهشت آرزوي تو بوي بهار مي دهد تو اي بنفشه موي من بيا شبي به كوي من كه صبح كامجوي تو بوي بهار مي دهد چه نرگسي چه سوسني چه سبزه اي چه گلشني هميشه رنگ و بوي تو بوي بهار مي دهد
-
6:13چرا تو جلوه ساز اين بهار من نمي شوي چه بوده آن گناه من كه يار من نمي شوي بهار من گذشته شايد شكوفه جمال تو شكفته در خيال من چرا نمي كني نظر به زردي جمال من بهار من گذشته شايد تو را چه حاجت نشانه من تويي كه پا نمي نهي به خانه من چه بهتر آن كه نشنوي ترانه من نه قاصدي كه از من آرد گهي بسوي تو سلامي نه رهگذاري از تو آرد گهي براي من پيامي بهار من گذشته شايد غمت چو كوهي به شانه من ولي تو بي غم از غم شبانه من چو نشنوي فغان عاشقانه من خدا تورا از من نگيرد نديدم از تو گر چه خيري بياد عمر رفته گريم كنون كه شمع بزم غيري بهار من گذشته شايد چرا تو جلوه ساز اين بهار من نمي شوي چه بوده آن گناه من كه يار من نمي شوي بهار من گذشته شايد شكوفه جمال تو شكفته در خيال من چرا نمي كني نظر به زردي جمال من بهار من گذشته شايد
-
5:56بي كلام ترانه
-
6:33چـون شبنم كه هر سحر در گلشن با مستي به بستر گل خفته چشمانش به زير گيسو هر شب چون نرگس كه پاي سنبل خفته دو ديـده سبزش چو مـوج دريايي نگه مگو هر دم خروش و غوغايي او ز مستي همه شب به خواب نازي كه مگو من و دل ديده بر او به سوز و سازي كه مگو ميترسم سپيده دم چون آيد دو ديده را بگشايد مرا نبيند گـر بـيـنـد به ديـده بـيـدارم نگاه قـهـرآميزي روا نبيند چه كنم پرسد اگر، چه طور يا چه كسي از اين سخن چه كنم، چه كنم تو بدان يارب كه مرا كشد اين غم دل كه چه بشنيدم چـون شبنم كه هر سـحـر در گلشن با مستي به بستر گل خفته چشمانش به زير گيسو هر شب چون نرگس كه پاي سنبل خفته دو ديـده سبزش چو مـوج دريايي نگه مگو هر دم خروش و غوغايي او ز مستي همه شب به خواب نازي كه مگو من و دل ديده بر او به سوز و سازي كه مگو ميترسم سپيده دم چون آيد دو ديده را بگشايد مرا نبيند گـر بـيـنـد به ديـده بـيـدارم نگاه قـهـرآميزي روا نبيند چه كنم پرسد اگر، كنار اين بستر من چرا بهم نزدي مژهاي تو بدان يارب كه مرا كشد اين غم دل كه چه بشنيدم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه