ترانهی ارکسترال
در میان ظلمت شب
با هجوم خستگی ها
چشم بسته خواب و بیدار
سر نهاده در میان بازوان سرد دیوار
همدم من در تمام بی کسی ها
در میان لحظه دلواپسی ها
شانۀ پر درد دیوار
شانۀ پر درد دیوار
می شنیده هر زمان او قصه هایم
خو گرفته با تمام غصه هایم
ترسم از روزی که تنها همدم من
از غم من بر سر من گردد آوار
بر سر من گردد آوار دیوار
در میان ظلمت شب
با هجوم خستگی ها
چشم بسته خواب و بیدار
سر نهاده در میان بازوان سرد دیوار
همدم من در تمام بی کسی ها
در میان لحظه دلواپسی ها
شانۀ پر درد دیوار
شانۀ پر درد دیوار
می شنیده هر زمان او قصه هایم
خو گرفته با تمام غصه هایم
ترسم از روزی که تنها همدم من
از غم من بر سر من گردد آوار
بر سر من گردد آوار دیوار
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه