موسیقی دستگاهی، راهگردانی در دستگاه نوا
عیسی غفاری : تار
پویان جمشیدی : دایره و سازهای کوبه ای
سهیل صادقی و علیرضا دریایی : کمانچه
بابک میرازیی : عود
حامد زند کریمخانی : تنبک
عیسی غفاری : تار
پویان جمشیدی : دایره و سازهای کوبه ای
سهیل صادقی و علیرضا دریایی : کمانچه
بابک میرازیی : عود
حامد زند کریمخانی : تنبک
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:49چو گل هر دم به بويت جامه بر تن كنم چاك از گريبان تا به دامن من از دست غمت مشكل برم جان ولي دل را تو آسان بردي از من مكن كز سينهام آه جگر سوز برآيد همچو دود از راه روزن
-
4:26
-
17:18زلفت هزار دل به يكي تار مو ببست راه هزار چاره گر از چارسو ببست تا عاشقان به بوي نسيمش دهند جان بگشود نافهاي و در آرزو ببست شيدا از آن شدم كه نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوهگري كرد و رو ببست مطرب چه پرده ساخت كه در پردهي سماع بر اهل وجد و حال در هاي و هو ببست يا رب چه غمزه كرد صراحي كه خون خم با نعرههاي قلقلش اندر گلو ببست مطرب چه پرده ساخت كه در پرده سماع بر اهل وجد و حال در هاي و هو ببست حافظ هر آن كه عشق نورزيد و وصل خواست احرام طوف كعبه دل بي وضو ببست
-
5:10تلخي نكند شيرين ذقنم خالي نكند از ميدهنم عريان كندم هر صبحدمي گويد كه بيا من جامه كنم از ساغر او گيج است سرم از ديدن او جان است تنم تنگ است بر او هر هفت فلك چو ميرود او در پيرهنم مي گفت كه تو در چنگ مني من ساختمت چونت نزنم من چنگ توام بر هر رگ من تو زخمه زني من تن تننم از ساغر او گيج است سرم از ديدن او جان است تنم تنگ است بر او هر هفت فلك چون مي رود او در پيرهنم
-
4:00سر فتنه دارد دگر روزگار من و مستي فتنهي چشم يار همي دارم از دور گردون شگفت ندانم كه را خاك خواهد گرفت اگر رند مغ آتشي ميزند ندانم چراغ كه بر ميكند مغني بساز آن نو آيين سرود بگو با حريفان به آواز رود كه از آسمان مژده نصرت است مرا با عدو عاقبت فرصت است مغني نواي طرب ساز كن به قول وغزل قصه آغاز كن كه بار غمم بر زمين دوخت پاي به ضرب اصولم برآور ز جاي
-
14:01ميروم وز سر حسرت به قفا مينگرم خبر از پاي ندارم كه زمين ميسپرم ميروم بي دل و بي يار نه مرد سفرم خاك من زنده به تأثير هواي لب توست سازگاري نكند آب و هواي دگرم هر نوردي كه ز طومار دلم باز كني حرفها بيني آلوده به خون جگرم آتش خشم تو برد آب من خاك آلود بعد از اين باد به گوش تو رساند خبرم گر به دوري سفر از تو جدا خواهم ماند شرم بادم كه همان سعدي كوته نظرم
-
4:25
-
3:59
-
6:09رستم از اين بند و بلا زنده بلا مرده بلا زنده و مرده وطنم نيست به جز فضل خدا رستم از اين بيت و غزل اي شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن كشت مرا آينهام آينهام مرد مقالات نهام ديده شود حال من ار چشم شود گوش شما تا كه خرابم نكند كي دهد آن گنج به من تا كه به سيلم ندهد كي كشدم بحر عطا زنده و مرده وطنم نيست به جز فضل خدا رستم از اين بيت و غزل اي شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن كشت مرا آينهام آينهام مرد مقالات نهام ديده شود حال من ار چشم شود گوش شما تا كه خرابم نكند كي دهد آن گنج به من تا كه به سيلم ندهد كي كشدم بحر عطا
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه