ترانهی لری
تو چی آساریا دیری د اوج آرزویامی
تو د برزی متلیامی تو سر بیت سرویامی
د نازه نیزه میواره منن و زخمیا کاریت
دلم سینه سپر کرده د زیر رفت نازاریت
د شعر شانومه چشیات یل روسم نشو داری
دسیلت موئه حن ایمشو سر سهراوکشو داری
چنو قیقاچ ها میری که گمو کردم قدم خیری
تو گرینی که افتون ری تخت شونیات میری
نیمه چی تو بی رحمی نیمه چی تو نازاری
که چی شمشیر برونی غلف مخملی داری
و رسم دل تپه دارو موحونم سی دل در دو
چی تل حوشکی افتامه د چنگ باد سر گردو
د سیلت دیم که سیمرغی دقاف چشیات پرزه
د زیر تیز پر و بالش زمی دل داره میلرزه
نها پات کهکشونم بی د سیلت آسمو گم بی
چنو که باد سرکش وا اشاره چشیات رم بی
دلکم چی چو تری د مین تژگا
تو همانند ستارهها در اوج آرزوهای من هستی چق و پوقش پیچسه د کل دنیا
تو در بلندترین داستانهای من و سر بیت سرودههای من هستی
از ناز تو نیزه میبارد من ماندهام و زخمهای کاری عشق تو
دلم سینه سپر کرده است در زیر بارش نازهای تو
در شعر شاهنامهی چشمهایت همانند سهراب نشان از رستم داری
در نگاه تو میشود خواند که امشب خیال مرگ سهراب را در سر داری
آنچنان سوار بر اسب میتازی که گمان بردم قدم خیر( یکی از زنان رشید لرستان) هستی
تو همچنان کوه گرینی که آفتاب را بر روی شانههایت به همراه داری
ندیدهام همچون تو بی رحمی ندیدهام همچون تو زیبایی
که همچون شمشیری بران هستی که قلبی از مخمل داری
به رسم دل نگرانیها برای دل دردناک خودم میخوانم
همانند چوب خشکی که در چنگال باد سر گردان است
در نگاه تو دیدم که سیمرغی در میان قاف چشمانت پر زد
چنانکه در زیر پر و بال تیزش زمین دل من لرزید
جلوی پای تو کهکشانم بود و در میان نگاهت آسمان من گم شد
چنانکه باد سرکش با اشاره چشمان تو فروکش کرد
دلم همانند چوب تری در میان آتشکده
در حال سوختن است آنچنانکه صدایش در همه دنیا پیچیده است.
تو چی آساریا دیری د اوج آرزویامی
تو د برزی متلیامی تو سر بیت سرویامی
د نازه نیزه میواره منن و زخمیا کاریت
دلم سینه سپر کرده د زیر رفت نازاریت
د شعر شانومه چشیات یل روسم نشو داری
دسیلت موئه حن ایمشو سر سهراوکشو داری
چنو قیقاچ ها میری که گمو کردم قدم خیری
تو گرینی که افتون ری تخت شونیات میری
نیمه چی تو بی رحمی نیمه چی تو نازاری
که چی شمشیر برونی غلف مخملی داری
و رسم دل تپه دارو موحونم سی دل در دو
چی تل حوشکی افتامه د چنگ باد سر گردو
د سیلت دیم که سیمرغی دقاف چشیات پرزه
د زیر تیز پر و بالش زمی دل داره میلرزه
نها پات کهکشونم بی د سیلت آسمو گم بی
چنو که باد سرکش وا اشاره چشیات رم بی
دلکم چی چو تری د مین تژگا
تو همانند ستارهها در اوج آرزوهای من هستی چق و پوقش پیچسه د کل دنیا
تو در بلندترین داستانهای من و سر بیت سرودههای من هستی
از ناز تو نیزه میبارد من ماندهام و زخمهای کاری عشق تو
دلم سینه سپر کرده است در زیر بارش نازهای تو
در شعر شاهنامهی چشمهایت همانند سهراب نشان از رستم داری
در نگاه تو میشود خواند که امشب خیال مرگ سهراب را در سر داری
آنچنان سوار بر اسب میتازی که گمان بردم قدم خیر( یکی از زنان رشید لرستان) هستی
تو همچنان کوه گرینی که آفتاب را بر روی شانههایت به همراه داری
ندیدهام همچون تو بی رحمی ندیدهام همچون تو زیبایی
که همچون شمشیری بران هستی که قلبی از مخمل داری
به رسم دل نگرانیها برای دل دردناک خودم میخوانم
همانند چوب خشکی که در چنگال باد سر گردان است
در نگاه تو دیدم که سیمرغی در میان قاف چشمانت پر زد
چنانکه در زیر پر و بال تیزش زمین دل من لرزید
جلوی پای تو کهکشانم بود و در میان نگاهت آسمان من گم شد
چنانکه باد سرکش با اشاره چشمان تو فروکش کرد
دلم همانند چوب تری در میان آتشکده
در حال سوختن است آنچنانکه صدایش در همه دنیا پیچیده است.
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:05
کاربر مهمان
کاربر مهمان