تصنیف بیات اصفهان، 22/08/1374
آمدی ای یاد تو مونس و غمخوار دل
آمدی ای در غمت پای گرفتار دل
گردش چشم تو در دایره ی هستی ام
حلقه ی گیسوی تو ماه شب تار دل
گر دیدن تو خواب و خیال است
وای من و وای دل
بیدارت ای جان نقش وصال است
وای من و وای دل
گیسو به وسیی فکن تا مه شود آشکار
تا سوی دیگر رود پرده ی پندار دل
آن شب به خواب و خیال دیدم که ای نازنین
بود از وفا دست تو بر سر بیمار دل
گر دیدن تو خواب و خیال است
وای من و وای دل
بیدارت ای جان نقش وصال است
وای من و وای دل
آمدی ای یاد تو مونس و غمخوار دل
آمدی ای در غمت پای گرفتار دل
گردش چشم تو در دایره ی هستی ام
حلقه ی گیسوی تو ماه شب تار دل
گر دیدن تو خواب و خیال است
وای من و وای دل
بیدارت ای جان نقش وصال است
وای من و وای دل
گیسو به وسیی فکن تا مه شود آشکار
تا سوی دیگر رود پرده ی پندار دل
آن شب به خواب و خیال دیدم که ای نازنین
بود از وفا دست تو بر سر بیمار دل
گر دیدن تو خواب و خیال است
وای من و وای دل
بیدارت ای جان نقش وصال است
وای من و وای دل
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه