بازخوانی ترانهی قدیمی
باز ای الهه ناز با دل من بساز
کین غم جان گداز برود ز برم
گر دل من نیاسود
از گناه تو بود
بیا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز به خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور و شعف
به سویت بپرم
آنکه او به غمت دل بندد چون من کیست؟
ناز تو بیش از این بهر کیست؟
تو الهه نازی در بزمم بنشین
من تو را وفادارم بیا که جز این
نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگیری خبر
نیابی اثرم
باز ای الهه ناز با دل من بساز
کین غم جان گداز برود ز برم
گر دل من نیاسود
از گناه تو بود
بیا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز به خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور و شعف
به سویت بپرم
آنکه او به غمت دل بندد چون من کیست؟
ناز تو بیش از این بهر کیست؟
تو الهه نازی در بزمم بنشین
من تو را وفادارم بیا که جز این
نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگیری خبر
نیابی اثرم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه