تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
ندیده چشم مه و ستاره شبی که با گریه سر نکردم
به یاد چشمت نخفته ام تا که دامنی پر گهر نکردم
به یادت ای جان به دل غمی دارم
نه هم آوایی نه همدمی دارم
غریبانه نشسته ام بیدار
نهاده سر به شانه ی دیوار
تو ای درد آشنا به بالینم بیا
بهارم می رسد از ره اگر تو بازآیی
ز سرمستی غزل سازم به شور و شیدایی
در انتظارم که با تو گویم
حدیث هجران را
قسم به هجران که می سپارم به پایت جان را
تو گر بیایی برد غم از دل فروغ رخسارت
جهان نشسته در انتظار شکوه دیدارت
ندیده چشم مه و ستاره شبی که با گریه سر نکردم
به یاد چشمت نخفته ام تا که دامنی پر گهر نکردم
به یادت ای جان به دل غمی دارم
نه هم آوایی نه همدمی دارم
غریبانه نشسته ام بیدار
نهاده سر به شانه ی دیوار
تو ای درد آشنا به بالینم بیا
بهارم می رسد از ره اگر تو بازآیی
ز سرمستی غزل سازم به شور و شیدایی
در انتظارم که با تو گویم
حدیث هجران را
قسم به هجران که می سپارم به پایت جان را
تو گر بیایی برد غم از دل فروغ رخسارت
جهان نشسته در انتظار شکوه دیدارت
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:40
کاربر مهمان
کاربر مهمان