تصنیف «سرگشته» با آهنگسازی همایون خرم و تنظیم و رهبری جواد معروفی با صدای حسین قوامی و ساز و آوازی با اجرای ویولن: همایون خرم و سنتور: مجید نجاهی و تنبک: امیرناصر افتتاح
شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی
من همه جا پی تو گشته ام
از مه و مهر نشان گرفته ام
بوی تو را زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پریکجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان در نمیگشایی
دل من سرگشته تو نفسم آغشته تو
به باغ رویاها چو گلت بویم
در آب و آیینه چو مهت جویم
تو ای پری کجایی
در این شب یلدا ز پیت پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی
مه و ستاره درد من میداند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو غوغا شو
هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه)
گر چشم دل بر آن مه آیینه رو کنی
سیر هان در آیینه روی او کنی
خاک سیه مباش که کس بر نگیردت
آیینه شو که خدمت آن ماه رو کنی
جان تو جلوه گاه جهان آن گهی شود
کایینه اش به اشک صفا شستشو کنی
خواب و خیال من، همه با یاد روی توست
تا کی به من چو دولت بیدار رو کنی
دل بسته ام به باد به بوی شبی که زلف
بگشایی و مشام مرا مشک بو کنی
خون می چکد ز ناله بلبل در این چمن
فریاد از تو گل که به هر خار خو کنی
درمان درد عشق صبوری بود ولی
با من چرا حکایت سنگ و سبو کنی
هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه)
شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی
من همه جا پی تو گشته ام
از مه و مهر نشان گرفته ام
بوی تو را زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پریکجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان در نمیگشایی
دل من سرگشته تو نفسم آغشته تو
به باغ رویاها چو گلت بویم
در آب و آیینه چو مهت جویم
تو ای پری کجایی
در این شب یلدا ز پیت پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی
مه و ستاره درد من میداند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو غوغا شو
هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه)
گر چشم دل بر آن مه آیینه رو کنی
سیر هان در آیینه روی او کنی
خاک سیه مباش که کس بر نگیردت
آیینه شو که خدمت آن ماه رو کنی
جان تو جلوه گاه جهان آن گهی شود
کایینه اش به اشک صفا شستشو کنی
خواب و خیال من، همه با یاد روی توست
تا کی به من چو دولت بیدار رو کنی
دل بسته ام به باد به بوی شبی که زلف
بگشایی و مشام مرا مشک بو کنی
خون می چکد ز ناله بلبل در این چمن
فریاد از تو گل که به هر خار خو کنی
درمان درد عشق صبوری بود ولی
با من چرا حکایت سنگ و سبو کنی
هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه)
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
24:37
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان