تصنیف شور ساخته آزاد میرزاپور، 1395
این چنین صورت گر از آب و گلست
چون بمعنی بنگری جان و دلست
تا برفت از چشم من بیرون نرفت
زانکه برآن روانش منزلست
خاطرم با یار ودل با کاروان
دیده بر راه و نظر بر محملست
دل کجا آرام گیرد در برم
چون مرا آرام دل در محملست
میروم افتان و خیزان در پیش
گر چه ز آب دیده پایم درگلست
من میان بحر بی پایان غریق
آنکه عیبم میکند برساحلست
دوستان گویند خواجو صبر کن
چون کنم کز جان صبوری مشکلست
این چنین صورت گر از آب و گلست
چون بمعنی بنگری جان و دلست
تا برفت از چشم من بیرون نرفت
زانکه برآن روانش منزلست
خاطرم با یار ودل با کاروان
دیده بر راه و نظر بر محملست
دل کجا آرام گیرد در برم
چون مرا آرام دل در محملست
میروم افتان و خیزان در پیش
گر چه ز آب دیده پایم درگلست
من میان بحر بی پایان غریق
آنکه عیبم میکند برساحلست
دوستان گویند خواجو صبر کن
چون کنم کز جان صبوری مشکلست
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه