تصنیف چهارگاه ساخته جمشید عزیزخانی، 1388
بوی دلجوی فجر می آید
نوبت عاشقانه ی دیدار
باغها عاشقنه می رفتند
در زمستان به پشواز بهار
دستی از آسمان فیضیه
خاک ما را ستاره باران کرد
چشم مشتاق عاشقانش را
خانه ی آفتاب و باران کرد
او به ما درس عاشث=قی آموخت
او نشان داد راه فردا را
چشمه با رود اگر نمی پیوست
کی نفس می کشید دریا را
مرد راهند و ره نخواهد برد
خواب در چشم امت بیدار
تا جهان در مصاف تاریکیست
می شود شور عاشقی تکرار
بوی دلجوی فجر می آید
نوبت عاشقانه ی دیدار
باغها عاشقنه می رفتند
در زمستان به پشواز بهار
دستی از آسمان فیضیه
خاک ما را ستاره باران کرد
چشم مشتاق عاشقانش را
خانه ی آفتاب و باران کرد
او به ما درس عاشث=قی آموخت
او نشان داد راه فردا را
چشمه با رود اگر نمی پیوست
کی نفس می کشید دریا را
مرد راهند و ره نخواهد برد
خواب در چشم امت بیدار
تا جهان در مصاف تاریکیست
می شود شور عاشقی تکرار
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه