سه تصنیف
مجید درخشانی: تار
رامین صفایی: سنتور
شاهو عندلیبی: نی
سعید محمدی: سه تار و شورانگیز
علیرضا خورشیدفر: کنترباس
کریم قربانی: ویولنسل
رادمان توکل: تار
هومن مهدویان : بم تار و سه تار
نوشین پاسدار، سارا صابری: عود
میثم مروستی، علی جعفری: ویولن
شروین مهاجر:کمانچه
سحر ابراهیم: قانون
حامد افشاری: قیچک باس
کامران یعقوبی : تنبک
شهریار قنبری: دف
سهیل پیغمبری: کلارینت
مجید درخشانی: تار
رامین صفایی: سنتور
شاهو عندلیبی: نی
سعید محمدی: سه تار و شورانگیز
علیرضا خورشیدفر: کنترباس
کریم قربانی: ویولنسل
رادمان توکل: تار
هومن مهدویان : بم تار و سه تار
نوشین پاسدار، سارا صابری: عود
میثم مروستی، علی جعفری: ویولن
شروین مهاجر:کمانچه
سحر ابراهیم: قانون
حامد افشاری: قیچک باس
کامران یعقوبی : تنبک
شهریار قنبری: دف
سهیل پیغمبری: کلارینت
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:05(بيات اصفهان) باز باران با ترانه با گهرهاي فراوان ميخورد بر بام خانه آسمان آبي، چو دريا يك دو ابر، اينجا و آنجا چون دل من روز روشن با دو پاي كودكانه ميدويدم همچو آهو ميپريدم از سر جو دور ميگشتم ز خانه ميشنيدم از پرنده داستانهاي نهاني از لب باد وزنده رازهاي زندگاني هر چه ميديدم در آنجا بود دلكش، بود زيبا شاد بودم ميسرودم سبزه در زير درختان رفته رفته گشت دريا توي اين درياي جوشان جنگل وارونه پيدا بس دلارا بود جنگل به، چه زيبا بود جنگل بس ترانه، بس فسانه بس فسانه، بس ترانه بس گوارا بود باران به، چه زيبا بود باران ميشنيدم اندر اين گوهر فشاني رازهاي جاوداني، پندهاي آسماني (گلچين گيلاني)
-
8:16(دستگاه سه گاه) بهار آمد بهار گل فشان آمد گل من به جو آب روان آمد گل من دل من همچو مرغان هوايي ست ز نو بر آشيان آمد گل من ز هجرت پيكرت ميسوزد اي يار به گردون اخترم ميسوزد اي يار در دل را گشا با من كه ديگر همه بام و درم ميسوزد اي يار بيا تا حسن تو شيدا كند دل بيا تا عشق تو انشا كند دل ببينم اين چه فرق آدم و سنگ بيا تا درد دل پيدا كند دل لب دريا صفاي روح و جان است دل دريا جهان بيكران است خورد موجي سر موج دگر را ولي دريا روان است و روان است (لايق شيرعلي)
-
5:43(دشتي) تو قامت بلند تمنايي اي درخت همواره خفته است در آغوشت آسمان بالايي اي درخت دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زيبايي اي درخت وقتي كه باد ها در برگهاي در هم تو لانه ميكنند وقتي كه باد ها گيسوي سبز فام تو را شانه ميكنند غوغايي اي درخت . وقتي كه چنگ وحشي باران گشوده است در بزم سرد او خنيا گر غمين خوش آوايي اي درخت در زير پاي تو اينجا شب است و شب زدگاني كه چشمشان صبحي نديده است تو روز را كجا ؟ خورشيد را كجا ؟ در دشت ديده غرق تمنايي اي درخت ؟ چون با هزار رشته تو با جان خاكيان پيوند ميكني پروا مكن ز رعد پروا مكن ز برق كه بر جايي اي درخت . سر بركش اي رميده كه همچون اميد ما با مايي اي يگانه و تنهايي اي درخت (سياوش كسرايي)
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه