ترانه ساخته حسین بهادری، 1384
سر کشد از جان من شوق غزل خوانی ام
داغ غم عشق تو خورده به پیشانی ام
ناله شدم غم شدم اشک دمادم شدم
آه ز خود خسته ام چون شب بارانی ام
عاشق سرگشته ام سوی تو برگشته ام
بخت من اقبال من از چه نمی خوانی ام
لاله ی باغم شدی چشم و چراغم شدی
شعله ی داغم شدی تا که بسوزانی ام
سبز و سپیدم تویی سایه ی بیدم توی
چون خم گیسوی تو من به پریشانی ام
اول پرواز من آخر آواز بود
ای تو در این سرنوشت نقطه ی پایانی ام
سر کشد از جان من شوق غزل خوانی ام
داغ غم عشق تو خورده به پیشانی ام
ناله شدم غم شدم اشک دمادم شدم
آه ز خود خسته ام چون شب بارانی ام
عاشق سرگشته ام سوی تو برگشته ام
بخت من اقبال من از چه نمی خوانی ام
لاله ی باغم شدی چشم و چراغم شدی
شعله ی داغم شدی تا که بسوزانی ام
سبز و سپیدم تویی سایه ی بیدم توی
چون خم گیسوی تو من به پریشانی ام
اول پرواز من آخر آواز بود
ای تو در این سرنوشت نقطه ی پایانی ام
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه