تصنیف شور ساخته سیاوش اسماعیلی، 1390
بیا ساقی که مهجورم از آن دلدار پنهانی
ز وصل او نشانم ده ز احوالم چو می دانی
ز نور اوست چشم ما چنین بیننده ای غافل
شود چشم تو هم روشن گر این اسرار برخوانی
چه دستان ست کز دستش کند صد رنگ در یکدم
وگر رنگی یکی آرد از آن جمع پریشانی
رها کن آب و گل بگذر که تا جان و دلت باشد
ز جان و دل گذر کن یا که چون محبوب جانانی
صفا خواهی بجو او را به هر الوان و هر رنگی
که صد نور و صفا یابی از آن محبوب پنهانی
بیا ساقی که مهجورم از آن دلدار پنهانی
ز وصل او نشانم ده ز احوالم چو می دانی
ز نور اوست چشم ما چنین بیننده ای غافل
شود چشم تو هم روشن گر این اسرار برخوانی
چه دستان ست کز دستش کند صد رنگ در یکدم
وگر رنگی یکی آرد از آن جمع پریشانی
رها کن آب و گل بگذر که تا جان و دلت باشد
ز جان و دل گذر کن یا که چون محبوب جانانی
صفا خواهی بجو او را به هر الوان و هر رنگی
که صد نور و صفا یابی از آن محبوب پنهانی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه