ترانه نیایشی با صدای امیرحسین مدرس، 1397
سحرگهان که موذن برآورد آوا
به روی دل شود از حق در اجابت باز
زمین به رنگ آسمان است
خدا خدای عاشقان است
گناه اگر چه بی شمار است
نسیم لطف او وزان است
اگر چه دل شکسته ای
غریب و زار و خسته ای
بیا که فصل وصل جان است
اگر چه از همه جهان
ز نیک و بد گسسته ای
بیا که دوست مهربان است
ای ظاهرو باطن هستی
سبب می و مستی
دل و جان جهان
ای هر چه به غیر تو پایین
همه جسم و تو جانی
تو نهان و عیان
در من که شکسته ترینم
که گسسته ترینم نفسی بدما
ای تو منشین به تماشا
تن و جان دگر کن که ضیافت او
در خود نظری کنو بشکن
که طریق رهایی به شکایت او
ای دل نفسی شو و بگذر
زکرانه هستی به ترنم دوست
بشکن قفس تن و جان را
بگشا دل و دیده به تبسم دوست
زمین به رنگ آسمان است
خدا خدای عاشقان است
گناه اگر چه بی شمار است
نسیم لطف او وزان است
اگر چه دل شکسته ای
غریب و زار و خسته ای
بیا که فصل وصل جان است
اگر چه از همه جهان
ز نیک و بد گسسته ای
بیا که دوست مهربان است
سحرگهان که موذن برآورد آوا
به روی دل شود از حق در اجابت باز
زمین به رنگ آسمان است
خدا خدای عاشقان است
گناه اگر چه بی شمار است
نسیم لطف او وزان است
اگر چه دل شکسته ای
غریب و زار و خسته ای
بیا که فصل وصل جان است
اگر چه از همه جهان
ز نیک و بد گسسته ای
بیا که دوست مهربان است
ای ظاهرو باطن هستی
سبب می و مستی
دل و جان جهان
ای هر چه به غیر تو پایین
همه جسم و تو جانی
تو نهان و عیان
در من که شکسته ترینم
که گسسته ترینم نفسی بدما
ای تو منشین به تماشا
تن و جان دگر کن که ضیافت او
در خود نظری کنو بشکن
که طریق رهایی به شکایت او
ای دل نفسی شو و بگذر
زکرانه هستی به ترنم دوست
بشکن قفس تن و جان را
بگشا دل و دیده به تبسم دوست
زمین به رنگ آسمان است
خدا خدای عاشقان است
گناه اگر چه بی شمار است
نسیم لطف او وزان است
اگر چه دل شکسته ای
غریب و زار و خسته ای
بیا که فصل وصل جان است
اگر چه از همه جهان
ز نیک و بد گسسته ای
بیا که دوست مهربان است
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
6:14
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان