آلبومی با صدا و آهنگسازی امین الله رشیدی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:06من بي تو چون شمام بي سحرم من بي تو چون شاخه بي ثمرم تو بي من چنگي خجسته نوا من بي تو آهنگ بي اثرم من ابر پاييزم از گريه لبريزم اشكم بود گهرم چون شمع جان بر لب از دست دل هر شب آتش رود به سرم من چون برگ باران ديده اشك بهاران ديده مي لرزم بر خود اشك حسرت مي ريزم در اين ره ناپيدا ماندم ز ياران تنها بنشستم از پا كو دستي نا برخيزم از سرگذشتم ديگر گذشتم ترك تو كردم با هر كه خواهي بنشين كه ديگر من بر نگردم نه نه نه دل بي تو مجنون مي شد نه چون جام پر خون مي شد آه گر آرزوي از خدا خواهم اي آرزوي دل تو را خواهم گفتي كز تو گذرم نامت بر لب نبرم عبدالله الفت
-
5:54نمي دانم كه در آن شب فارغ از من چرا با بد انديش ما گفتگو كردي؟ نمي دانم كه دور از من خنده بر لب چرا چهره دلبرا سوي او كردي؟ بگو با من در بر ديگري، اين همه دلبري از چرا كردي؟ سخن با او چرا گفتي؟ جدا از من چه ها گفتي؟ تو داني كه در سر هواي تو دارم به دل آرزوي وفاي تو دارم به خون دل پرورانده ام من اين عشق جاودانه را تو آسوده دل كجا ديده اي تو سوداي اهل زمانه را در دل او خنده آن نقش صد گونه رويا كشيده شوق رويت راه او را سوي ديوانگي ها كشيده چه ديدي اي نقش بي پروا بي خبر از ما ناگهان روي دل سوي او كردي چه شد كه اي فتنه دنيا آتشي بر پا در سر و پاي آن فتنه جو كردي قسم اي پري رو به چشم سياهت به آن دلبري ها كه دارد نگاهت به عشق تو مستم تو را مي پرستم رنجم نده ديگر از جنون بگذر بر من سر گران ديگر سوي ديگران منگر حسين شاهزيدي
-
4:52چو نسيم نو بهاري به ديار ما رسيده گل آرزو به دل ها چو شكوفه ها دميده بنگر به رقص لاله به نسيم صبحگاهي چو نواي آرزوها ز ني صبا شنيده چون بي قراران گل در بهاران بر شاخه ها مي رقصد با نغمه هاي عشق آشناي باد صبا مي رقصد از ناي تا نغمه هاي مستانه خيزد گويي كه صد ياد از دل ديوانه خيزد هر نغمه اي دارد حكايت ها ز عشقي كز سينه سوزان عشق افسانه خيزد اين شور و مستي از جلوه هاي جانانه خيزد سپيده بر افق نشسته تار غمم به دل گسسته مرغ دل از شادي به آشيان پريده در سايه عشق آن گل آرميده تورج نگهبان
-
5:32امشب ديگر از بام و در گل مي بارد بر سر من اين شادي ها اين مستي ها كي مي آمد باور من پايكوبان چون برخيزم شوري برانگيزم در پاي جانان جان ريزم رنج مهجوري ديگر شد سپري ماهم آمد با صدها جلوه گري پروا از بيداد دوران نكنم من باشم با مستي و بي خبري اي غم بگريز از من برگير از من دامن سينه من جاي غم دنيا ديگر نيست جان مرا از غم دل پروا ديگر نيست ز دو چشم عشق آموزش ز نگاه عاشق سوزش كه جهاني شادي دارد همه عشق و مستي بارد به هزاران افسون نشانده مهرش را بر جانم كه به عمري هرگز رهايي از دامش نتوانم اي افسون گر من تابان اختر من بنشين كه با تو گويم راز پنهانم ميهن پايا
کاربر مهمان
کاربر مهمان