ترانه ساخته حامد فولادقلم، 1384
هر روز می رسم لب این سالخورده رود
با کوزه ای که بشنوم از آبها سرود
این رود خاطرات مرا تازه می کند
یادش بخیر تلخی آن روز صبح زود
باران گرفته بو.د تو با چتر آمدی
گلهای سرخ بر سر راهت شکفته بود
روی سر تو رقص کنان بال می زدند
گنجشکهای عاشقیم با همه وجود
حالا تو رفته ای به فراسوی رودها
من سنگ مانده ام لب این ساحل کبود
هر روز می رسم لب این سالخورده رود
با کوزه ای که بشنوم از آبها سرود
این رود خاطرات مرا تازه می کند
یادش بخیر تلخی آن روز صبح زود
باران گرفته بو.د تو با چتر آمدی
گلهای سرخ بر سر راهت شکفته بود
روی سر تو رقص کنان بال می زدند
گنجشکهای عاشقیم با همه وجود
حالا تو رفته ای به فراسوی رودها
من سنگ مانده ام لب این ساحل کبود
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه