ترانه ساخته محمدحسین سلطانی، 1396
دل تو دلش نبود واسه رفتن
وقتی حواسش پرت رویاش بود
ساکش رو بست و بیصدا رفت
انگار حرم تموم دنیاش بود
اشکای مادرشو دید اما
اون واسه جنگیدن مصمم بود
هیچکی نتونست سد راهش شه
وقتی مثه کوه قرص و محکم بود
سربند زینب بست و حاضر شد
سینه سپر کرد واسه ی دشمن
رفت شونه به شونه ی همرزماش
جنگیدن از هیچ چی نترسیدن
میگفت جهاد یعنی وطن ناموس
یعنی شهادت مقصدت باشه
یعنی نذاری پای نامردی
یک لحظه هم تو خاک تو باشه
هدف دارم تا وقتیکه
سایه ی دشمن از سرم کم شه
من عهد بستم با دل و دینم
فردا واسه دشمن جهنم شه
دل تو دلش نبود واسه رفتن
وقتی حواسش پرت رویاش بود
ساکش رو بست و بیصدا رفت
انگار حرم تموم دنیاش بود
اشکای مادرشو دید اما
اون واسه جنگیدن مصمم بود
هیچکی نتونست سد راهش شه
وقتی مثه کوه قرص و محکم بود
سربند زینب بست و حاضر شد
سینه سپر کرد واسه ی دشمن
رفت شونه به شونه ی همرزماش
جنگیدن از هیچ چی نترسیدن
میگفت جهاد یعنی وطن ناموس
یعنی شهادت مقصدت باشه
یعنی نذاری پای نامردی
یک لحظه هم تو خاک تو باشه
هدف دارم تا وقتیکه
سایه ی دشمن از سرم کم شه
من عهد بستم با دل و دینم
فردا واسه دشمن جهنم شه
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه