تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی و بی کلام همین قطعه
گر از زلف پریشانت صبا بر هم زند مویی
برآید زان پریشانی هزار افغان ز هر سویی
به بوی زلف تو هر دم حیات تازه می یابم
و گر نه بی تو از عیشم نه رنگی ماند و نه بویی
به یاد سرو بالایت روان در پای تو ریزم
به بالای تو گر سروی ببینم بر لب جویی
ز کویت گر رسد گردی به استقبال برخیزد
ز جان افشانی صاحبدلان گردی ز هر کویی
چنان بنشست نقش دوست در آیینه چشمم
که چشمم عکس روی دوست می بیند ز هر سویی
اگر چه هر سر مویم ازو دردی جدا دارم
دل من کم نخواهد کرد از مهرش سر مویی
گر از زلف پریشانت صبا بر هم زند مویی
برآید زان پریشانی هزار افغان ز هر سویی
به بوی زلف تو هر دم حیات تازه می یابم
و گر نه بی تو از عیشم نه رنگی ماند و نه بویی
به یاد سرو بالایت روان در پای تو ریزم
به بالای تو گر سروی ببینم بر لب جویی
ز کویت گر رسد گردی به استقبال برخیزد
ز جان افشانی صاحبدلان گردی ز هر کویی
چنان بنشست نقش دوست در آیینه چشمم
که چشمم عکس روی دوست می بیند ز هر سویی
اگر چه هر سر مویم ازو دردی جدا دارم
دل من کم نخواهد کرد از مهرش سر مویی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه