چند تصنیف دستگاهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:43به سراغ من اگر میآیی ای دوست! بگو تا خبر كنم یاران را ابر را، باد را، باران را! فرشی از بوی باران زیر پایت خواهم انداخت نغمه ای همچو شبنم نو خواهم ساخت در این شلوغی پر دروغ برایم سكوت بیاور كه هیچ فریادی نیست از آن رساتر! برایم لبخندی بیاور كه از چهره شهر من گم گشت برایم خورشیدی بیاور كه مهر بارد بر این دشت...
-
5:29شب از راه رسیده پر از راز دیرین ز چشمان فرهاد ربوده خواب شیرین ببین چشم مجنون كه بنشسته در خون از آن زلف شیدا كه بگشوده لیلا آمده شب از راه دور این شب چون سنگ صبور تا كه مجنون، چشم پر خون، پیش او رسوا كند تا كه فرهاد، عشق بربادرفته را پیدا كند
-
5:18باز بخوان باز بخوان، از لب آن ساز بخوان تا ز طرب مست شود مرد و زن و پیر و جوان باز بگو باز بگو، شرح دو صد راز بگو این دل رنجور مرا محرم اسرار بدان تیغ لب لعلوشت بار دگر آب مده! زلف سیه تاب مده، نیست مرا تاب و توان از غم و تنهایی خود شكوه مكن مویه مكن تا كه ز خوناب جگر، سر ندهم اشك روان مهر تویی ماه تویی، اشك لب چاه تویی ناظر آگاه تویی، آگه پیدا و نهان چهره چو از آتش می سرخ برافروختهای دید و نشد در دو جهان، مشعل خورشید عیان عاشق و دیوانه تویی، هم گل و پروانه تویی لایق این خانه تویی، عاشق و دیوانه بمان! از می دوشینه بخور، نغمه دیرینه بزن تا كه به معراج رسم، رقصكنان چرخزنان
-
6:10میدانم كه میآیی چه غم دارم ز تنهایی میباری چو ابر بهار میشویی از دل غبار میتابی چون آفتاب میربایی از دیده خواب میرسد با بانگ صبح از سوی او آن نسیم جانفزای كوی او گر دل من بیقراری میكند او بهاراست و بهاری میكند میدانم كه میآیی چه غم دارم ز تنهایی شب هجران شود كوتاه رسد صبح امید از راه…
-
4:09آهسته آهسته بوی باران میآرد مژدهی نوبهاران میبارد میبارد بامدادان میبوسد لبهای برگ و بستان بهر این مهمان نورسیده آب و جارو كن با آب دیده بار دیگر رسدم جامهی سبزی ز بهار بر كنم بركنم این جامه كه پوشانده خزان
-
4:36می سازم می سازم آهنگی بار دگر می خوانم می خوانم آوازی وقت سحر كه خفتگان را به این ترانه رهانم از غم خواب كه عاشقان را به این بهانه چشانم ان می ناب برآورم ز عمق جان آوازی كه بشكنم سكوت شهر خفتگان در خواب شما آتشی میزنم در جان شما شور دیگر میدمم
-
3:22
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه