مرثیه ی عاشورایی
سرو بستانم ای پسر جانم آهسته رو آهسته رو
بی تو میدانم من نمیمانم آهستهتر رو آهستهتر رو
گیرم از بویت از شب مویت جانی دوباره
چهرهات روشن بوسهگاه من باغ ستاره
تا پسر آرزوی روی پیمبر می کرد
نظر از مهر به روی علی اکبر می کرد
چون علی عازم میدان شد و پوشید کفن
حرم تشنه لبان جلوه ی محشر می کرد
گیرم از بویت از شب مویت جانی دوباره
چهره ات روشن بوسه گاه من، باغ ستاره
بعد از این آیین، اینچنین آیین یا پاره پاره
لوح پیشانی گشته بارانی، آهسته تر رو
ماه من رفته، بت شکن رفته شبهه پیمبر
خون طلب دارم به بولهب دارم، علی اکبر
یوسفم شاید سوی من آید یک بار دیگر
بر تنت آهن، تشنه تر از من، آهسته تر رو
از حرم تا به فلک وا علیا بود بلند
از دگر سو ز شعف، هلهله لشکر می کرد
شد پریشانی آن جمع پریشان افزون
چون گذر باد از آن زلف معنبر می کرد
نازم آن همت مردانه که آغاز از خویش
با فدا کردن آن نوگل احمر می کرد
از دل مهدت بسته شد عهدت اینک وفا کن
هستی بابا، دل بگیر از ما، رو به خدا کن
تا رسد تنها مادرم زهرا، آهسته تر رو
سرو بستانم ای پسر جانم آهسته رو آهسته رو
بی تو میدانم من نمیمانم آهستهتر رو آهستهتر رو
گیرم از بویت از شب مویت جانی دوباره
چهرهات روشن بوسهگاه من باغ ستاره
تا پسر آرزوی روی پیمبر می کرد
نظر از مهر به روی علی اکبر می کرد
چون علی عازم میدان شد و پوشید کفن
حرم تشنه لبان جلوه ی محشر می کرد
گیرم از بویت از شب مویت جانی دوباره
چهره ات روشن بوسه گاه من، باغ ستاره
بعد از این آیین، اینچنین آیین یا پاره پاره
لوح پیشانی گشته بارانی، آهسته تر رو
ماه من رفته، بت شکن رفته شبهه پیمبر
خون طلب دارم به بولهب دارم، علی اکبر
یوسفم شاید سوی من آید یک بار دیگر
بر تنت آهن، تشنه تر از من، آهسته تر رو
از حرم تا به فلک وا علیا بود بلند
از دگر سو ز شعف، هلهله لشکر می کرد
شد پریشانی آن جمع پریشان افزون
چون گذر باد از آن زلف معنبر می کرد
نازم آن همت مردانه که آغاز از خویش
با فدا کردن آن نوگل احمر می کرد
از دل مهدت بسته شد عهدت اینک وفا کن
هستی بابا، دل بگیر از ما، رو به خدا کن
تا رسد تنها مادرم زهرا، آهسته تر رو
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه