تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من
همچو چراغ میجهد نور دل از دهان من
ذره به ذره چون گوهر از تف آفتاب تو
دل شده است سر به سر آب و گل گران من
در عجبی فتم که این سایه ی کیست بر سرم
فضل توام ندا زند کان من است آن من
از تو جهان پربلا همچو بهشت شد مرا
تا چه شود ز لطف تو صورت آن جهان من
عشق برید کیسهام گفتم هی چه می کنی
گفت تو را نه بس بود نعمت بیکران من
تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من
همچو چراغ میجهد نور دل از دهان من
ذره به ذره چون گوهر از تف آفتاب تو
دل شده است سر به سر آب و گل گران من
در عجبی فتم که این سایه ی کیست بر سرم
فضل توام ندا زند کان من است آن من
از تو جهان پربلا همچو بهشت شد مرا
تا چه شود ز لطف تو صورت آن جهان من
عشق برید کیسهام گفتم هی چه می کنی
گفت تو را نه بس بود نعمت بیکران من
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه