تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
شوری در جان دارم شیرین چو راز و نیاز شبانگاهی
شمعی سوزان دارم پنهان در سینه چون آتش جانکاهی
بانگ آمد که امشب گل رخسارم پرده ز چهره براندازد
تابد چون مهر عالم تاب ای ماه فلک تو چه می خواهی
چه خوش بود که آن نگار مهربان سر وفا نگه دارد
دریغ اگر مرا به حال خود رها در این زمانه بگذارد
چون می سوزد دل من آیی در محفل من
تا درد افزون نشود خون نشود این دل شیدا
ای یادت خواهش دل نامت آرامش دل
بر جان افکن شررم تا نگرم آن رخ زیبا
شوقی در دل شوری به سر دارم
جانی بر کف چشمی به در دارم
مهرت را در دل چون گوهر دارم
ای در راهت شوق وصال از من
در هجرانت رنج و ملال از من
چون سویت امید سفر دارم
شوری در جان دارم شیرین چو راز و نیاز شبانگاهی
شمعی سوزان دارم پنهان در سینه چون آتش جانکاهی
بانگ آمد که امشب گل رخسارم پرده ز چهره براندازد
تابد چون مهر عالم تاب ای ماه فلک تو چه می خواهی
چه خوش بود که آن نگار مهربان سر وفا نگه دارد
دریغ اگر مرا به حال خود رها در این زمانه بگذارد
چون می سوزد دل من آیی در محفل من
تا درد افزون نشود خون نشود این دل شیدا
ای یادت خواهش دل نامت آرامش دل
بر جان افکن شررم تا نگرم آن رخ زیبا
شوقی در دل شوری به سر دارم
جانی بر کف چشمی به در دارم
مهرت را در دل چون گوهر دارم
ای در راهت شوق وصال از من
در هجرانت رنج و ملال از من
چون سویت امید سفر دارم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:34
کاربر مهمان
کاربر مهمان