تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
من آن آهوی خسته ام که رفته از یاد
ای داد که دست صیاد به دامم افکند
به لطف تو دل بسته ام در این بیابان
به احسان بیا مرا ای جان رها کن از بند
غریب آمد این یاوران ز رنج دوران حیران
روان چو باران، به سوی کویت
پناه دل خستگان امید دل ها
چو دریا نشان هستی نسیم رویت
به دست نومیدان کلید امیدی
در آسمان جان، همیشه خورشیدی
من آن آهوی خسته ام که رفته از یاد
به لطف تو دل بسته ام ز جور صیاد
غریبانه بنشسته ام در این گذرگاه
به صد آه که بر من افتد نگاه آن آه
سر از این درد برنداریم
چون که پناهی دگر نداریم
باخبران را خبر رسانید
ما به جز از تو خبر نداریم
من آن آهوی خسته ام که رفته از یاد
ای داد که دست صیاد به دامم افکند
به لطف تو دل بسته ام در این بیابان
به احسان بیا مرا ای جان رها کن از بند
غریب آمد این یاوران ز رنج دوران حیران
روان چو باران، به سوی کویت
پناه دل خستگان امید دل ها
چو دریا نشان هستی نسیم رویت
به دست نومیدان کلید امیدی
در آسمان جان، همیشه خورشیدی
من آن آهوی خسته ام که رفته از یاد
به لطف تو دل بسته ام ز جور صیاد
غریبانه بنشسته ام در این گذرگاه
به صد آه که بر من افتد نگاه آن آه
سر از این درد برنداریم
چون که پناهی دگر نداریم
باخبران را خبر رسانید
ما به جز از تو خبر نداریم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه