تصنیفی عارفانه با شعری از فیض کاشانی
من دیوانه گرد هر پری رخسار می گردم
به بوی آن گل خود رو دین گلزار می گردم
گهی از شوق روی او ره گلزار می پویم
به یاد نرگسش گه بر در خمار می گردم
گهی دیوانه گه مستم گهی بالا گهی پستم
گهی کاهل گهی چستم که ناهموار می گردم
گهی خارم خلد در پای گه سر سوی سنگ آید
ز داغ لالهٔ سرمست در کهسار می گردم
گهی این سو گهی آن سو گهی هیهی گهی هوهو
نیَم مجنون ولی در عشق مجنون وار می گردم
جمال لم یزل میداردم بر مهر مه رویان
ز عشق دوست چون پروانه بر انوار می گردم
سراپا جملگی در دم نهان دارم رخ زردم
نمیداند کسی دردم که بیتیمار می گردم
ز علم رسمیم نگشود در در عشق کوشیدم
بمان ای فیض کو گه گه بر اسرار می گردم
بلی گوی و بلاجویم قضا چوگان و من گوی ام
به رأی خود نمی پویم به حکم یار می گردم
سپهر عالم جانم تراز نقش امکانم
به گرد مرکز توحید چون پرگار می گردم
من دیوانه گرد هر پری رخسار می گردم
به بوی آن گل خود رو دین گلزار می گردم
گهی از شوق روی او ره گلزار می پویم
به یاد نرگسش گه بر در خمار می گردم
گهی دیوانه گه مستم گهی بالا گهی پستم
گهی کاهل گهی چستم که ناهموار می گردم
گهی خارم خلد در پای گه سر سوی سنگ آید
ز داغ لالهٔ سرمست در کهسار می گردم
گهی این سو گهی آن سو گهی هیهی گهی هوهو
نیَم مجنون ولی در عشق مجنون وار می گردم
جمال لم یزل میداردم بر مهر مه رویان
ز عشق دوست چون پروانه بر انوار می گردم
سراپا جملگی در دم نهان دارم رخ زردم
نمیداند کسی دردم که بیتیمار می گردم
ز علم رسمیم نگشود در در عشق کوشیدم
بمان ای فیض کو گه گه بر اسرار می گردم
بلی گوی و بلاجویم قضا چوگان و من گوی ام
به رأی خود نمی پویم به حکم یار می گردم
سپهر عالم جانم تراز نقش امکانم
به گرد مرکز توحید چون پرگار می گردم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه