آواز درباره فصل بهار (بدون همراهی ساز)
بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت سبز به هامون و دشت
زند بارگه گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبار
در آیینه آب رخسارها
رود شاخه و بن در بر نیلوفر
برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده غنچه را باغبان
از آن آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن تارها
به یاد خم ابروی گل رخان
بکش جام در بزم میخوارها
گره را ز راز جهان باز کن
که آسان کند باده ، دشوارها
کز افسون و افسانه نبود جهان
که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز
که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش و جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها
چه دارد جهان جز و مهر یار
مگر پودهایی و پندارها
ولی رادمردان و وارستگان
نیازند هرگز به مردارها
بهین مهرورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان ، تارها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت سبز به هامون و دشت
زند بارگه گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبار
در آیینه آب رخسارها
رود شاخه و بن در بر نیلوفر
برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده غنچه را باغبان
از آن آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن تارها
به یاد خم ابروی گل رخان
بکش جام در بزم میخوارها
گره را ز راز جهان باز کن
که آسان کند باده ، دشوارها
کز افسون و افسانه نبود جهان
که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز
که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش و جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها
چه دارد جهان جز و مهر یار
مگر پودهایی و پندارها
ولی رادمردان و وارستگان
نیازند هرگز به مردارها
بهین مهرورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان ، تارها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گلهای رنگین به جوبارها
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه