تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
گرمی شیر غران مردی جمله مردان
تیزی تیغ بران با عشق کند آید
در راه رهزنانند وین خفتگان خسانند
پای نگارکرده این راه را نشاید
طبل قضا برآمد وز عشق لشکر آمد
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
رعدش بغرد از دل جانش ز ابر غالب
چون برق بجهد از تن یک لحظهای نپاید
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرد
کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید
هرگز چنین دلی را غصه فرو نگیرد
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
گرمی شیر غران مردی جمله مردان
تیزی تیغ بران با عشق کند آید
در راه رهزنانند وین خفتگان خسانند
پای نگارکرده این راه را نشاید
طبل قضا برآمد وز عشق لشکر آمد
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
رعدش بغرد از دل جانش ز ابر غالب
چون برق بجهد از تن یک لحظهای نپاید
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرد
کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید
هرگز چنین دلی را غصه فرو نگیرد
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:31
کاربر مهمان