اثری با آهنگسازی کیوان ساکت
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
10:02دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون كنم سر عشقم آشكارا گشت پنهان چون كنم هركسم گوید كه درمانی كن آخر درد را چون به دردم دایما مشغول درمان چون كنم در بن هر موی صد بت بیش میبینم عیان در میان این همه بت عزم ایمان چون كنم مولوی گر چنین جلوه كند مغبچه باده فروش خاكروب در میخانه كنم مژگان را حافظ نه ز ایمانم نشانی نه ز كفرم رونقی در میان این و آن درمانده حیران چون كنم چون نیامد از وجودم هیچ جمعیت پدید بیش ازین عطار را از خود پریشان چون كنم عطار
-
5:00بیا تا عاشقی از سر بگیریم جهان خاك را در زر بگیریم بیا تا نوبهار عشق باشیم نسیم از مشك و از عنبر بگیریم زمین و كوه و دشت و باغ و جان را همه در حله اخضر بگیریم ز دل ره بردهاند ایشان به دلبر ز دل ما هم ره دلبر بگیریم بیا تا قدر یك دیگر بدانیم كه تا ناگه ز یك دیگر نمانیم غرضها تیره دارد دوستی را غرضها را چرا از دل نرانیم چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده كاكنون همانیم مولوی
-
4:20من و انكار شراب این چه حكایت باشد غالبا این قدرم عقل و كفایت باشد زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با كه عنایت باشد من كه شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ این زمان سر به ره آرم چه حكایت باشد تا به غایت ره میخانه نمیدانستم ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد حافظ
-
6:28می تراود مهتاب می درخشد شبتاب نیست یك دم شكند خواب به چشم كس و لیك غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می شكند نگران با من استاده سحر صبح می خواهد از من كز مبارك دم او آورم این قوم به جان باخته را بلكه خبر نیما یوشیج
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه