ترانه ی پاپ
خیال تو برده صبر و قرارم
ببین بی قرارم صبوری ندارم
صدایم کن تا دوباره بهاری شود
حال و روز زمستانی من
نگاهم کن تا به شوق نگاهت
ز روی چو ماهت شوم خالی از غم
نگار من ای تو بی وفا یار نامهربانم
تو رفته ای برده ای با خود راحت روح و جانم
خلاصم کن از شب تاریک
ای تو که همچو نوری
تو می دانی بی تو می میرم
پبی تو و درد دوری
همه هستی من
از این آشنایی رسیده به آهی
فقط از تو خواهم
که با من بمانی دگر هرچه خواهی
خیال تو برده صبر و قرارم
ببین بی قرارم صبوری ندارم
صدایم کن تا دوباره بهاری شود
حال و روز زمستانی من
نگاهم کن تا به شوق نگاهت
ز روی چو ماهت شوم خالی از غم
نگار من ای تو بی وفا یار نامهربانم
تو رفته ای برده ای با خود راحت روح و جانم
خلاصم کن از شب تاریک
ای تو که همچو نوری
تو می دانی بی تو می میرم
پبی تو و درد دوری
همه هستی من
از این آشنایی رسیده به آهی
فقط از تو خواهم
که با من بمانی دگر هرچه خواهی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه