مرثیه ساخته مانی بلوری
غروب بود و افق رنگهای گلگون داشت
ز عمق فاجعه زینب دلی پر از خون داشت
غروب بود و غریبانه خیمه ها می سوخت
لاله چشم به آن حزن بیکران می دوخت
گلوی تشنه ز خون و عطش لبالب بود
وان که باز دلش می شکست زینب (س) بود
نشست زینب و رگهای پاره را بوسید
سپهر خم شد و زخم ستاره را بوسید
ز خون لاله تمام کرانه رنگین بود
خمیده بود فلک بس که داغ سنگین بود
صدای سوگ ز محمل به آسمان می رفت
غروب مرثیه خوان بود و کاروان می رفت
غروب بود و افق رنگهای گلگون داشت
ز عمق فاجعه زینب دلی پر از خون داشت
غروب بود و غریبانه خیمه ها می سوخت
لاله چشم به آن حزن بیکران می دوخت
گلوی تشنه ز خون و عطش لبالب بود
وان که باز دلش می شکست زینب (س) بود
نشست زینب و رگهای پاره را بوسید
سپهر خم شد و زخم ستاره را بوسید
ز خون لاله تمام کرانه رنگین بود
خمیده بود فلک بس که داغ سنگین بود
صدای سوگ ز محمل به آسمان می رفت
غروب مرثیه خوان بود و کاروان می رفت
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:44
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه