تصنیف عاشقانه
مدارا کن با من ای دوست
مکش از برم دامن ای دوست
چراغان کن خلوتم را
شبم را کن روشن ای دوست
شب چو در کوچه های خیالت پا گذارم
خواهم ای جان که جان را به پیشت جا گذارم
در هوایت پا به پای ناله خیزم
پا به پایت پاره های دل بریزم
امشب این دیده در اشک حسرت می گدازد
شاید این آتش دل به آبی چاره سازد
نازنینا می نوازی می ستیزی
رخ نمایی بر من آنگه می گریزی
مدارا کن با من ای دوست
مکش از برم دامن ای دوست
چراغان کن خلوتم را
شبم را کن روشن ای دوست
شب چو در کوچه های خیالت پا گذارم
خواهم ای جان که جان را به پیشت جا گذارم
در هوایت پا به پای ناله خیزم
پا به پایت پاره های دل بریزم
امشب این دیده در اشک حسرت می گدازد
شاید این آتش دل به آبی چاره سازد
نازنینا می نوازی می ستیزی
رخ نمایی بر من آنگه می گریزی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه