ترانه ای با خوانندگی مهرداد هویدا و آهنگسازی فرهاد رحیمیان و شعری از اسماعیل فرزانه
آسمون مثل قدیم روشن و آبی نیست
شب آن مثل قدیم صاف و مهتابی نیست
این گناه من و توست که هوا ناپاک است
این گناه من و توست که چمن غمناک است
ما اگر رنجوریم کوه و جنگل چه گناهی دارند
برگها را نکنیم به خدا آب دلش میگیرد
دل مان خواست اگر یادگاری بماند از ما
بنشانیم نهالی در خاک یا بکاریم گلی
باید از چشمه سرود و به گوش گل یاس آب را زمزمه کرد
بگذاریم نفس تازه کند غنچه دور از تشویش
تا بخندد بر ما تا ببالد بر خویش
آسمون مثل قدیم روشن و آبی نیست
شب آن مثل قدیم صاف و مهتابی نیست
این گناه من و توست که هوا ناپاک است
این گناه من و توست که چمن غمناک است
ما اگر رنجوریم کوه و جنگل چه گناهی دارند
برگها را نکنیم به خدا آب دلش میگیرد
دل مان خواست اگر یادگاری بماند از ما
بنشانیم نهالی در خاک یا بکاریم گلی
باید از چشمه سرود و به گوش گل یاس آب را زمزمه کرد
بگذاریم نفس تازه کند غنچه دور از تشویش
تا بخندد بر ما تا ببالد بر خویش
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه