تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی با مضمون انتظار برای ظهور منجی
تو که می دانی به بهاران هم، ز غمت آهنگ خزان دارم
تو خبر داری به رهت ای گل همه شب چشمی نگران دارم
من و غربت ها، من و ظلمت ها، تو چو مهتابی
به شب جانم، مگر از رحمت تو بپرسی از دل ویرانم
چه شود ای ابر کرامت، به کویر تشنه بباری
بنگر بر من که خزانم، تو که همچون جام بهاری
چو غباری گم شده در دشت، شده ام سرگشته کویت
شده از تن، تاب و توانم، چه کنم از دوری رویت
همیشه بی تاب و بی قرارت می مانم، جام جهانی در انتظارت می مانم
تو که می دانی به بهاران هم، ز غمت آهنگ خزان دارم
تو خبر داری به رهت ای گل همه شب چشمی نگران دارم
من و غربت ها، من و ظلمت ها، تو چو مهتابی
به شب جانم، مگر از رحمت تو بپرسی از دل ویرانم
چه شود ای ابر کرامت، به کویر تشنه بباری
بنگر بر من که خزانم، تو که همچون جام بهاری
چو غباری گم شده در دشت، شده ام سرگشته کویت
شده از تن، تاب و توانم، چه کنم از دوری رویت
همیشه بی تاب و بی قرارت می مانم، جام جهانی در انتظارت می مانم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:37
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه