تصنیف ارکسترال دشتی ساخته ی امین الله رشیدی
شبها آهنگ جانسوزی پیچد در قلب کوهستان
بانگی از نایی آتشبار همچون بانگ نای چوپان
تنها هرشب آنجا صدی نیمه جان
دور از آشیان راهی بیکران می پوید
نقش آرزو گاهی در زمین گه در آسمان می جوید
می جوید عشقی را کز دنیایی دیگر باشد
وز دنیایی بهتر باشد
چون شمعی همه شب بر رخ او خنده زند
مهرش در سر باشد
کی جز ناکامی کامش باشد
کی جز محنت فرجامش باشد
او از خون دل می در جامش باشد
او از یاران یادی می کند
او از می هشیاری می خواهد
می خواهد صیدی وحشی رامش باشد
آه اما کی گردد پیدا
یار غمخواری در این دنیا
دل باید ماند تنها
شبها آهنگ جانسوزی پیچد در قلب کوهستان
بانگی از نایی آتشبار همچون بانگ نای چوپان
تنها هرشب آنجا صدی نیمه جان
دور از آشیان راهی بیکران می پوید
نقش آرزو گاهی در زمین گه در آسمان می جوید
می جوید عشقی را کز دنیایی دیگر باشد
وز دنیایی بهتر باشد
چون شمعی همه شب بر رخ او خنده زند
مهرش در سر باشد
کی جز ناکامی کامش باشد
کی جز محنت فرجامش باشد
او از خون دل می در جامش باشد
او از یاران یادی می کند
او از می هشیاری می خواهد
می خواهد صیدی وحشی رامش باشد
آه اما کی گردد پیدا
یار غمخواری در این دنیا
دل باید ماند تنها
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه