آلبوم موسیقی دستگاهی در همایون و نوا با آواز علی زند وکیلی
علی اصغر عربشاهی : تار
پاشا هنجنی : نی
مصباح قمصری : بم کمان، کوزه
سینا اعلم : کمانچه
هامون بهرامی مقدم : سنتور
میثم ملکی : تنبک
حسین رضایی نیا : دف
علی اصغر عربشاهی : تار
پاشا هنجنی : نی
مصباح قمصری : بم کمان، کوزه
سینا اعلم : کمانچه
هامون بهرامی مقدم : سنتور
میثم ملکی : تنبک
حسین رضایی نیا : دف
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:13پيش در آمد همايون
-
3:50قطره اشكم كه از چشمان يار افتاده ام يا چو برگ آرزو از شاخسار افتاده ام يادگار زندگي هستم كه از جور زمان بر دل سنگ رقيبان يادگار افتاده ام تك درخت بي كسي هستم كه بر دشت جنون هستي از كف داده ام و بر گذار افتاده ام كاروان هم رفته و جا مانده ام در شوره زار نيست صبحي بر من و شام تار افتاده ام اي كه بيرون كرده اي ما را ز ياد خويشتن بي تو من در بستر غم بي قرار افتاده ام رفته از يادم هر آنچه بو جز پيمان تو خاكسارم در رهت همچون غبار افتاده ام (زهرا پناهي)
-
5:49دلم براي تو و شعر تازه ات تنگ است دلم هوايي آن لهجه خوش آهنگ است من از خودم به دلم مي گريزم آري من مني كه عقل و دلم سال هاست در جنگ است قبا به قد من اي عقل پابرهنه مدوز براي قامت ما اين لباس ها تنگ است چه دير ميگذرد لحظههاي آمدنش هميشه عقربه ي انتظارها لنگ است (حسين منزوي)
-
3:06
-
3:01بداهه نوازي در بيات اصفهان
-
4:00ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است ببين كه در طلبت حال مردمان چون است به ياد لعل تو و چشم مست ميگونت ز جام غم مي لعلي كه مي خورم خون است حكايت لب شيرين كلام فرهاد است شكنج طره ي ليلي مقام مجنون است ز دور باده به جان راحتي رسان ساقي كه رنج خاطرم از جور دور گردون است از آن دمي كه ز چشمم برفت رود عزيز كنار دامن من همچو رود جيحون است چگونه شاد شود اندرون غمگينم به اختيار كه از اختيار بيرون است (حافظ)
-
6:34شوريده سران خواب ندانند اسرار زمان را غم اين خواب ندانند اي باد صبا نغمه اي از دوست به من ده آن نغمه كه از شنيدنش جامه درانند مجنون به فغان غم ليلا نتواند چون قاصدكاني كه در آن باد نزارند ليلي و غم جام جم و فرصت ديدار آنانكه كه نبينند و شنيدند چه دانند برخيز از اين بستر و افسانه گذر كن كين ها همه در قافله خواب و خيالند آنان كه غم غربت اين خانه چشيدند از پيله رها گشتن آسان نتوانند بلبل همه آواز از عشق گلان بود باشد صفت آن همره و همراه زمانند (وحشي بافقي)
-
3:56
-
4:56خرم آن روز كز اين منزل ويران بروم راحت جان طلبم و از پي جانان بروم گر چه دانم كه به جايي نبرد راه غريب من به بوي سر آن زلف پريشان بروم دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم چون صبا با تن بيمار و دل بيطاقت به هواداري آن سرو خرامان بروم در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت با دل زخم كش و ديده گريان بروم تازيان را غم احوال گران باران نيست پارسايان مددي تا خوش و آسان بروم (حافظ)
-
2:20بداهه نوازي در نوا
-
2:47
-
5:05من آن مرغم كه افكندم به دام صد بلا خود را به يك پرواز بي هنگام كردم مبتلا خود را نه دستي داشتم بر سر نه پايي داشتم در گل به دست خويش كردم اينچنين بي دست و پا خود را چو از اظهار عشقم خويش را بيگانه مي داري نمي بايست كرد اول به اين حرف آشنا خود را ببين وحشي كه در خوناب حسرت ماند پا در گل كسي كو بگذراندي تشنه از آب بقا خود را (وحشي بافقي)
-
3:55
-
3:36خوش است خلوت اگر يار يار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگين سليمان به هيچ نستانم كه گاه گاه بر او دست اهرمن باشد روا مدار خدايا كه در حريم وصال رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد هواي كوي تو از سر نمي رود آري غريب را دل سرگشته با وطن باشد به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ چو غنچه پيش تواش مهر بر دهن باشد
کاربر مهمان