برنامه ای در آواز افشاری با تار جلیل شهناز، ویولن پرویز یاحقی و صدای حسین قوامی
من از این شعله جان سوز که در جان دارم
همه شب تا به سحر اشک به دامان دارم
شمع را هم به من سوخته خرمن دل سوخت
کین چه سوزی است من از آتش هجران دارم
من ز عشاق نی اندوخته ام گوهر عشق
که خود این راز نهان در دل ویران دارم
عاشق آن نیست که دارد خبر از هستی خویش
من غم جان چه کنم تا غم جانان دارم
مسعود سعد سلمان
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر کمان شد از بار غم پیکر من
اول دلم را صفا داد، ایینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد، عشق تو خاکستر من
میسوزم از اشتیاقت در آتشم از فراغت
کانون من سینه من سودای من اخگر من
صفای اصفهانی
من از این شعله جان سوز که در جان دارم
همه شب تا به سحر اشک به دامان دارم
شمع را هم به من سوخته خرمن دل سوخت
کین چه سوزی است من از آتش هجران دارم
من ز عشاق نی اندوخته ام گوهر عشق
که خود این راز نهان در دل ویران دارم
عاشق آن نیست که دارد خبر از هستی خویش
من غم جان چه کنم تا غم جانان دارم
مسعود سعد سلمان
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر کمان شد از بار غم پیکر من
اول دلم را صفا داد، ایینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد، عشق تو خاکستر من
میسوزم از اشتیاقت در آتشم از فراغت
کانون من سینه من سودای من اخگر من
صفای اصفهانی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
23:02
کاربر مهمان
کاربر مهمان