اثری در دستگاه نوا با آهنگسازی جلیل عندلیبی و تکنوازی تار هوشنگ ظریف
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
مولوی
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانی
طره ی پریشانش دیدم و به دل گفتم
این همه پریشانی بر سر پریشانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من
خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
شیخ بهایی
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
مولوی
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانی
طره ی پریشانش دیدم و به دل گفتم
این همه پریشانی بر سر پریشانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من
خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
شیخ بهایی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
2:43
-
0:42
-
2:07جانا به غريبستان چندين به چه ميماني مولوي
-
10:49جانا به غريبستان چندين به چه ميماني بازآ تو از اين غربت تا چند پريشاني صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم يا راه نميداني يا نامه نميخواني بازآ كه در آن محبس قدر تو نداند كس با سنگ دلان منشين چون گوهر اين كاني مولوي ساقيا! بده جامي، زان شراب روحاني تا دمي برآسايم زين حجاب ظلماني طره ي پريشانش ديدم و به دل گفتم اين همه پريشاني بر سر پريشاني بيوفا نگار من، ميكند به كار من خندههاي زير لب، عشوههاي پنهاني دين و دل به يك ديدن، باختيم و خرسنديم در قمار عشق اي دل، كي بود پشيماني؟ ما سيه گليمان را جز بلا نميشايد بر دل بهائي نه هر بلا كه بتواني شيخ بهايي
-
12:56بيا بيا دلدار من دلدار من درآ درآ در كار من در كار من تويي تويي گلزار من گلزار من بگو بگو اسرار من اسرار من اي فخر من سلطان من سلطان من فرمان ده و خاقان من خاقان من چون سوي من ميلي كني ميلي كني روشن شود چشمان من چشمان من هر جا روم با من روي با من روي هر منزلي محرم شوي محرم شوي صبر مرا برهم زدي برهم زدي عقل مرا رهزن شدي رهزن شدي دل را كجا پنهان كنم در دلبري تو بيحدي تو بيحدي روز و شبم مونس تويي مونس تويي دام مرا خوش آهويي خوش آهويي چون مي روي بيمن مرو اي جان جان بيتن مرو وز چشم من بيرون مشو اي مشعله تابان من بي پا و سر كردي مرا بيخواب و خور كردي مرا در پيش يعقوب اندرآ اي يوسف كنعان من مولوي
-
6:51بيا بيا دلدار من دلدار من درآ درآ در كار من در كار من تويي تويي گلزار من گلزار من بگو بگو اسرار من اسرار من اي فخر من سلطان من سلطان من فرمان ده و خاقان من خاقان من چون سوي من ميلي كني ميلي كني روشن شود چشمان من چشمان من هر جا روم با من روي با من روي هر منزلي محرم شوي محرم شوي صبر مرا برهم زدي برهم زدي عقل مرا رهزن شدي رهزن شدي دل را كجا پنهان كنم در دلبري تو بيحدي تو بيحدي روز و شبم مونس تويي مونس تويي دام مرا خوش آهويي خوش آهويي چون مي روي بيمن مرو اي جان جان بيتن مرو وز چشم من بيرون مشو اي مشعله تابان من بي پا و سر كردي مرا بيخواب و خور كردي مرا در پيش يعقوب اندرآ اي يوسف كنعان من مولوي
-
23:16شد ز غمت خانه سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم آه كه امروز دلم را چه شد دوش چه گفته است كسي با دلم از دل تو در دل من نكتههاست آه چه ره است از دل تو تا دلم از طلب گوهر گوياي عشق موج زند موج چو دريا دلم مولوي شهريست پرظريفان و از هر طرف نگاري ياران صلاي عشق است گر ميكنيد كاري چشم فلك نبيند زين طرفهتر جواني در دست كس نيفتد زين خوبتر نگاري چون من شكستهاي را از پيش خود چه راني كم غايت توقع بوسيست يا كناري مي بيغش است درياب وقتي خوش است بشتاب سال دگر كه دارد اميد نوبهاري در بوستان حريفان مانند لاله و گل هر يك گرفته جامي بر ياد روي ياري چون اين گره گشايم وين راز چون نمايم دردي و سخت دردي كاري و صعب كاري هر تار موي حافظ در دست زلف شوخي مشكل توان نشستن در اين چنين دياري حافظ
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه